17 سال زمامداری و زمین‌خواری!

نوشتار زیر به مناسبت 3 اسفند به جستاری درباره حرص ولع ناپذیر رضاشاه در تملك زمین‌ها و مستغلات كشور طی 17 سال زمامداری وی بر كشور می‌پردازد.

1401/12/01
|
15:11
|

از جمله شخصیتهای سیاسی تاریخ معاصر ایران كه توانست با كمترین مشكل و بدون برخورد با موانعی از قبیل تبعید، زندان و شكنجه از سوی حكومت موجود (قاجاریه)، راه رسیدن به قدرت سیاسی را طی نماید، رضاخان میرپنج بود. به‌قدرت‌رسیدن رضاخان و بنیانگذاری حكومت پهلوی توسط او، یكی از موضوعات بحث‌برانگیز و درعین‌حال تردیدآمیز در تاریخ سیاسی معاصر ایران به‌حساب می‌آید. رضاخان در مقایسه با بسیاری از رجال سیاسی زمان خود از پیشینه مبارزات سیاسی، وجاهت، شأن و منزلت خانوادگی بی‌بهره بود. او در اوان جوانی، پس از واردشدن به دیویزیون (لشكر) قزاق، توانست با نشان‌دادن برخی لیاقتها و نیز اطاعت از اوامر مافوق، توجه و نظر فرماندهان نظامی، به‌ویژه افسران انگلیسی را به خود جلب كند. رضاخان سرانجام تحت ارشاد و حمایت انگلیسیها طی كودتای سوم اسفند 1299.ش علیه سلطنت احمدشاه قاجار، به‌تدریج قدرت را در دست گرفت و سرانجام با تصویب مجلس، خاندان قاجار از سلطنت كنار گذاشته شد و حكومت پهلوی در ایران بنیانگذاری گردید.

نوشتار زیر به مناسبت 3 اسفند به جستاری درباره حرص ولع ناپذیر رضاشاه در تملك زمین‌ها و مستغلات كشور طی 17 سال زمامداری وی بر كشور می پردازد.

رضاشاه؛زمین‌خواری كه طمع او برای غصب ملك سیری ناپذیر بود
رضاخان در دوره پادشاهی‌اش بر كشور، زمین‌های بسیاری در سراسر ایران، به ویژه اراضی پر رونق مازندران تصاحب كرد به طوری كه در اواخر سلطنت حدود 7000 روستا به نام او ثبت شده بود. وی در زمان بركنار شدن از سلطنت در سال 1320، متمول‌ترین و ثروتمندترین زمین‌دار ایران بوده و حدود 200 میلیون دلار در حساب‌های بانكی‌اش ذخیره پولی داشته است. در این زمینه در جلد دوم كتاب «انقلاب اسلامی در مازندران» كه توسط یاسر صابری نوشته شده و مركز اسناد انقلاب اسلامی آن را منتشر كرده آمده است:سفارت بریتانیا در گزارش خود به «حرص غریب» رضاشاه به مالكیت زمین اشاره می‌كند و می‌نویسد: «اشتهای سیری‌ناپذیر وی به اندازه‌ای است كه عجیب نخواهد بود اگر چند صباح دیگر كسی بپرسد چرا اعلیحضرت بی‌درنگ همه ایران را به نام خود به ثبت نمی‌رساند. او زمین یك زمین‌دار عمده را به بهانه توطئه علیه دولت مصادره می‌كرد، روستاهای فرد دیگری را به دلیل بی‌توجهی به منافع ملی ضبط می‌نمود و با منحرف كردن آب‌های كشاورزی شماری از روستائیان را ورشكست می‌نمود.»

رضاشاه كه فرزند یك زمین‌دار كوچك بود در پایان سلطنت خود، سرمایه‌ای حدود سه میلیون پوند و بیش از سه میلیون ایكر- acre (هر ایكر به عنوان واحد اندازه گیری سنتی در انگلستان- acre برابر با 47 40 متر مربع است) زمین به ارث گذاشت. این زمین‌ها كه عموما در استان حاصلخیز مازندران واقع شده بود از طریق مصادره مستقیم، فروش‌های اجباری و طرح ادعاهای مشكوك مبنی بر تعلق زمین‌ها به املاك سلطنتی، كه در سده گذشته مرسوم نبود، به دست آمده بود.

مقاومت علمای مازندران در برابر زمین‌خواری پهلوی اول
زیاده‌طلبی‌های رضاشاه به ویژه در تصرف زمین‌ها و اراضی حاصلخیز، با مقاومت تعدادی از روحانیون، بازرگانان و كشاورزان مازندران مواجه شد، پاسخ اعتراض آنان دستگیری و تبعید به شهرها و استان‌های دیگر بود. شیخ نورالدین خلعتبری از مبارزان نهضت جنگل كه پیش از واقعه كودتای 1299، با مذاكرات مفید او امیر مؤید سوادكوهی متقاعد به همكاری با نهضت جنگل شده بود، پس از خاموشی این نهضت دست از مبارزه بر نداشت و در برابر زیاده‌خواهی‌های رضاشاه ایستاد. او از دوستان نزدیك مرحوم مدرس و مرحوم حكیم بود.
رضاشاه كه از اعتراضات او و بسیاری از بزرگان و علمای خلفی شمال به تنگ آمده و آن‌ها را برای حكومت خود خطرناك می‌دید، برای از بین بردن آنان دست به كار شد. در سال 1311 عده بسیاری دستگیر، زندانی و به تهران اعزام شدند و سپس املاك بسیاری از مردم شمال، از علما و رجال و كشاورزان غصب و تصرف شد و عده‌ای از علما و متدینین طرفدار مشروطیت در تنكابن، مانند حاج میرزا یحیی مجتهد تنكابنی؛ رئیس حوزه علمیه محال ثلاث تنكابن، میرزا محمد طاهر تنكابنی و ... به كاشان تبعید شدند.

اداره املاك اختصاصی
مصادره املاك از ابتدای دهه 1310 به طور چشمگیر آغاز شد. املاك به طرق مختلف از قبیل حبس، تبعید، شكنجه و تهدید به اعدام، از صاحبان گرفته می‌شد و سند رسمی آن به نام رضاشاه صادر می‌گردید. تبعید اكثر ملاكین و خوانین مازندران و یا كوچ اجباری زمین‌داران تنكابن و كلاردشت نمونه‌ای از این اقدامات برای تصاحب املاك آنان است. در مواردی نیز كه تعویض اجباری زمین انجام می‌گرفت، زمین‌هایی از خالصه‌جات دولتی در نواحی بسیار دور مانند كرمانشاه با زمین‌های مرغوب و حاصلخیز مردم در مازندران تعویض می‌شد.

به منظور ساماندهی و نظارت بر املاك اختصاصی رضاشاه، مركزی با نام «اداره املاك اختصاصی» تأسیس شد. هفت دفتر اسناد رسمی در هفت كارپردازی، برای صدور سند «خرید» ملك از مردم، رعایا و خرده مالكین به نام رضاشاه برپا شد. پس از تنظیم این سندها مردم، رعایای اداره املاك اختصاصی به حساب می آمدند. كارپردازی‌ها و بخش‌های مختلف آن تحت نظر افسران، استواران و درجه‌داران ارتش قرار داشت. در یكی از نمونه‌های غصب املاك، سرلشكر بوذرجمهری، ملك فردی را به زور دریافت امضا در زندان، از وی تصاحب كرد.

املاك مازندران و گرگان كه به دلیل حاصل‌خیزی و پهناوری همواره اهمیت بسیاری داشته است، مورد توجه ویژه رضاشاه و اداره املاك اختصاصی قرار داشت. به همین منظور اداره املاك اختصاصی ساحلی هم شكل گرفت و ابتدا املاك خالصه دولت در مازندران، به طور كامل به شاه فروخته شد و به تدریج اكثر زمین‌های مازندران و گرگان به مالكیت شخص شاه در آمد.
منبع: كتاب «انقلاب اسلامی در مازندران» :یاسر صابری

سردار سپه به گرفتن املاك كوچك از دست خوانین به آسانی كامیاب می‌شد
یحیی دولت‌آبادی در كتاب «حیات یحیی» به خوبی از طمع رضاشاه در تصرف زمین‌های مازندران و چگونگی آن حكایت می‌كند: «سردار سپه از قلع و قمع كردن هر كسی كه در مازندران مانع رسیدن او به آرزوهای خویش تصور كند به هر وسیله باشد دریغ نمی‌كند، پسرها را كه خطر مزاحمت‌شان بیشتر است از پیش رو بر می‌دارد و پدرها را از داغ آن‌ها به دق می‌كشاند و یا به خودكشی وا می‌دارد. سردار سپه به گرفتن املاك كوچك از دست خوانین به آسانی كامیاب می‌گردد ولی نقطه نظر مهم او متصرفات محمد ولی‌خان سپهسالار اعظم است... بالأخره سردار سپه مالك نور و كجور و تنكابن می‌شود و قسمت‌های دیگر مهم آن ایالت را نیز به تصرف خود در می‌آورد و بومهن را مركز عملیات قرار می‌دهد.»/ كتاب «حیات یحیی»: یحیی دولت‌آبادی

زمین‌خواری وابستگان رضاخان
اداره املاك اختصاصی در مواردی به خواست و علاقه وابستگان شاه دست به تصرف و توقیف املاك می‌زد. نمونه آن در روستای بندپی بابل اتفاق افتاد كه خواهرزاده‌های رضاشاه به كمك مباشر املاك اختصاصی املاكی از این روستا را به زور به منطقه سوادكوه ضمیمه و عده زیادی را از امرار معاش محروم كردند. در شكایت رعایای سوادكوه كه پس از شهریور 1320 و پایان دوره اختناق و وحشت رضاشاهی بیان شده است، می‌خوانیم: «در سال‌های 1312- 1313 قریب دویست و پنجاه هزار از قراء و مراتع و مزارع ملكی مسكونی چاكران مجاور سوادكوه، كه طبق مدارك بیش از دویست و پنجاه سال پدر در پدر متصرف و به شهادت دفاتر دارایی بابل و بروات مالیاتی كه در دست است روی ممیزی اداره مالیه جزء جمع بندپی مالیات آن‌ها را می‌پردازیم، در تاریخ مزبور مباشر املاك اختصاصی سوادكوه به دستیاری احمد شاهرخی و برادران، خواهرزاده‌های پادشاه سابق(رضاشاه) موقع تحدید سوادكوه بدون رعایت مقررات قانونی املاك بندپی را جزء سوادكوه معرفی، قریب دو هزار نفر ما بیچارگان خدمت‌گزاران این سامان را از خانه مسكونی چند صدساله كه با مختصر حشم در آن دهات و جنگل امرار معاش می‌نمودیم بدون نقل و انتقال با چوب و شكنجه اخراج و متواری، احشام و اثاثیه ما را چه شاهرخی‌ها به زور برده‌اند و چه احشام از نداشتن تعلیف‌گاه از بین رفتند درمانده و مشرف به هلاك هستیم.»

اداره املاك اختصاصی بدون توجه به حقوق مردم و تنها در راستای منافع شاه و بهینه‌سازی املاك اختصاصی حركت می‌كرد. ساخت و ساز در شهرها تنها بر اساس برنامه اداره املاك باید پیش می‌رفت. این اداره اماكن تجاری و مغازه‌های افراد را به زور خریداری و مغازه‌های احداث شده در قسمت دیگری از شهر را به كسبه اجاره می‌داد. این اقدام در بسیاری از شهرهای كناره ساحل انجام شده بود. برای نمونه مغازه‌های كسبه رامسر در سال 1315 توسط اداره املاك اختصاصی تخریب و كسبه به زور در مغازه‌های احداث شده در محله صفارود جای داده شدند و مقرر شد از آن به بعد ماهانه صد هزار تومان به عنوان اجاره به این اداره بپردازند.

با رشد قدرت رضاشاه، انحصار اداره املاك اختصاصی در بخش‌های مختلف فزونی می‌یافت. امتیازات مختلف امورات عمرانی از صاحبان امتیاز دریافت و در اختیار اداره املاك قرار می‌گرفت. در آن زمان بهره‌برداری از چوب درختان جنگل در اختیار كنتراتچی‌هایی بود كه طی قراردادهایی با دولت و یا شركت‌های عمرانی وابسته، چوب استخراج می‌كردند با دستور رئیس اداره املاك به رئیس شركت چوب مازندران، انحصار كنترات چوب از كنتراتچی‌های عادی دریافت و به طور كلی در اختیار اداره املاك اختصاصی قرار گرفت.

بهره‌برداری از تخته چوب و الوار و همچنین به جنگلی نیز به طور انحصاری در اختیار فردی وابسته به اداره املاك اختصاصی، با نام «قناد» بود. برای هر كیلو متر الوار 32 تومان نرخ تعیین شده بود كه 9 تومان آن را قناد دریافت می‌كرد. در بخش كشاورزی، كشت و تولید توتون به صورت انحصاری در اختیار این اداره بود. توتون در املاك اختصاصی با بیگاری كشیدن از رعایا كشت می‌شد و به بهره‌برداری می‌رسید.

نرخ اخذ بهره مالكانه توسط اداره املاك اختصاصی رضاشاه برای هر یك جریب شالیزاری ده خروار، برای هر صد مَن پنبه، سه مَن پنبه بود و باقی محصول نیز هر خروار 20 تا 25 تومان به وسیله مباشرین املاك خریداری می‌شد. بهره‌ مالكانه مركبات، نصف به نصف بود. به ازای فروش هر هزار ریال آجر كهنه صد ریال و هر هزار ریال سفال كهنه 50 ریال و هر هزار ریال آجر و سفال نو، دویست ریال سهم املاك اختصاصی بود. در برخی موارد هم بهره مالكانه برای زمین‌هایی كه در تصاحب اداره املاك نبود هم دریافت می‌شد.

سرگرد محمد افشار طوس كارپرداز املاك مازندران در سال 1319 از سه نفر كه با اداره راه‌آهن شمال برای سنگ رودخانه بنكو قراردادی منعقد كرده بودند بهره ‌مالكانه طلب می‌كند، در حالی كه املاك آزاد در اختیار آنها بود. اداره راه‌آهن موضوع را به تهران گزارش داد و دستور عدم دریافت بهره را از دربار دریافت كرد. افشار طوس پس از دیدن نامه به كارمند كارپردازی بخش 4 دستور توقیف آن‌ها را می‌داد. شاكیان به كیاكلاء اعزام شدند و مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و مدت یك روز در شهربانی بازداشت و سه روز به صورت مخفیانه در یك انبار مرطوب زندانی شدند و با تهدید و كتك مجبور به پرداخت 35 هزار ریال شدند و تهدید شدند كه در صورت شكایت مجدد از مازندران تبعید خواهند شد!

سرنوشت زمین‌های غارت شده دوره رضاشاه
پس از شهریور 1320 و پایان یافتن دوران استبداد پهلوی اول، لایحه‌ای برای استرداد املاك از سوی دولت به مجلس تقدیم می‌شود. این امر شادمانی مالكینی را كه به انحاء مختلف املاك خویش را از دست داده بودند به دنبال داشت. مالكین شمال مهر ماه 1320 با شادمانی و امیدواری از نمایندگان مجلس چنین می‌خواهند:«... از عموم نمایندگان محترم كه از بیست و پنج شهریور تا امروز حال نسبت به تعدیات وارده بر مالكین املاكی كه تصرف كرده بررسی فرموده موجبات تسریع تقدیم لایحه را از طرف دولت برای رسیدن به حق ما ستمدیدگان فراهم فرمودید با آنكه از مفاد لایحه به هیچ وجه استحضاری نداریم با استحضار به حسن نیت نمایندگان خود از تحصن خارج و تقاضا داریم كه در تصویب لایحه جامع و مانعی كه املاك مردم به آن‌ها مسترد گردد تسریع فرمایند كه پس از بیست سال آوارگی و بیچارگی به حق خود برسیم.»

بر اساس این قانون افراد معترض و افرادی كه املاك آن‌ها به عنف تصرف شده بود باید به دادگاه اختصاصی املاك واگذاری مراجعه كنند تا در صورت صحت ادعاء املاك به آنان بازگردانده شود. از میان جمع كثیری كه املاكشان غصب شده بود فقط عددی قلیلی شكایت می‌كردند و معدودی از آن‌ها موفق به احقاق حق خود می‌شدند. ملك مدنی یكی از نمایندگان مجلس شورای ملی در نطقی درباره املاك تصرفی رضاشاه می‌گوید: «شاه سابق را می‌دانم 17 سال در این مملكت سلطنت كرد و به روز كه حساب بكنیم تقریبا شش هزار روز می‌شود و او چهل و چهار هزار سند مالكیت صادر كرده‌اند، تقسیم كه بكنیم روزی هفت سند مالكیت ایشان گرفته‌اند.»
منبع :مركز اسناد انقلاب اسلامی

ولع رضاشاه از تملك زمین‌های بی‌شمار از كجا آغاز شد؟
در بخشی دیگر از این نوشتار به نقل پایگاه اطلاع رسانی پژوهشكده تاریخ معاصر آمده است؛ گفته می‌شود ولع رضاشاه به ملك، از روزی شروع شد كه عبدالحسین میرزا فرمانفرما باغ بزرگی را در بومهن بصورت رایگان به او هدیه داد و تلاش بی‌وقفه ای را برای دست یافتن بر همه زمین‌های كشاورزی و باغات محله دربند كه بعدها سعدآباد نام گرفت. میل و اشتهایش به زمین آن چنان افزایش یافته بود كه در نظر داشت سراسر ایران را به نام خود قباله كند. در طول مدتی كمتر از پانزده سال رضاشاه به عنوان ثروتمندترین پادشاه آسیا و مالك هزاران هكتار زمین مزروعی و مرتع شهرت یافت.

گفته می‌شود سرلشكر انصاری یكی از امرای ارتش كه مردی شرافتمند، متدین‌، دارای تحصیلات علوم دینیه و از نزدیكان رضاشاه بود، سالها پیش و در آستانه شروع خرید املاك از طرف شاه؛ روزی به دربار احضار شد، رضاشاه به وی می‌گوید: در اتاق دیگر شیخ عبدالحسین نجم‌آبادی سر دفتر اسناد رسمی مشغول تنظیم سندی است. بروید آن سند را كه در حال تنظیم است، مطالعه كنید و چنانچه ایرادی دارد به نویسنده آن تذكرات لازم را بدهید. سرلشكر محمود انصاری پس از بازدید و مطالعه سند مراجعت نموده و می‌گوید: تنظیم سند در جریان و بدون عیب و نقص است؛ ولی خواستم به عرض برسانم خرید املاك مزروعی به نام شاهنشاه چه مواردی دارد، رضاشاه نسبت به سرلشكر انصاری متغیر شده می‌گوید: عجب این چه حرفی است می‌زنی؟ در این مملكت من حق داشتن مزرعه‌ای نزدیك تهران را ندارم كه روزهای تعطیل را در آن به استراحت بپردازم؟ سرلشكر پاسخ می‌دهد: تمام مزارع و دهات مال ذات همایونی است.

رضاشاه با جلب نظر خانواده‌های اشرافی و زمینداران محلی و اعطای پست نمایندگی در مجلس از یك سو، و از سوی با وادار ساختن آنها به فروش زمین‌های خود به قیمت‌های ارزان، نیات خود در دست یافتن به املاك جدید به مرحله اجرا در می‌آورد.

رضاخان از سال 1305 شروع به خرید مزارع اطراف تهران كرد و سپس زمین‌هایی در منطقه كرمانشاه، همدان و در شمال ایران به دست آورد. برخی از زمین ها با قیمت كمتر از قیمت بازار و برخی كه فاقد صاحب و یا مشكوك المالك بودند، به تصرف در آمدند.

روزنامه «داد» در گزارشی می‌نویسد: «دولت در شهرستان گرگان 125 پارچه قریه و قصبه مهم كه اغلب آن قراء شش‌دانگی بوده، داشته. وزیر وقت دارایی، مثل اینكه از كیسه فتوت خودش بخشش می‌كند، تمام این 125 پارچه خالصه دولت را فقط و فقط در مقابل 75 هزار تومان به شاه سابق (رضاخان) انتقال داده كه تنها سه دانگ قصبه مهم كردكوی و مزارع تابعه آن كه از جمله 125 پارچه مورد انتقال بود، بیش را 225 هزار تومان یعنی 3 برابر وجهی كه برای 125 پارچه داده شده، ارزش داشته است» .

رضاخان با قتل محمدولی خان تنكابنی و فرزندش، املاك او را در نور، كجور و تنكابن تصاحب كرد و نام تنكابن را به شهسوار تغییر داد. تقریباً تمامی مازندران و اراضی مرغوبش و بخش‌های بزرگی از گرگان و گیلان متعلق به وی بود. در بجنورد نیز با سردار معزز بجنوردی درگیر شد، او را كشت و اموالش را در شمال خراسان از آن خود ساخت.

زمینخواری برای جلوگیری از ورود كمونیسم به ایران!
محمدرضا شاه به یك نویسنده خارجی اظهار می دارد كه پدرش زمین‌های شمال را برای آن خریداری كرد تا كشور را از خطر و نفوذ كمونیسم و اشاعه آن حفظ كند. گفته می‌شود خریداری املاك از مازندران و گیلان شروع و سپس به خراسان و غرب ایران كشانده شد و قرار بود در آذربایجان هم عملی گردد. گویا رضاشاه قصد داشته است با خرید تمام زمین‌های مجاور كشور شمالی، مانع ورود و نفوذ شوروی به ایران گردد!

تاجدار زمینخواری كه هرچه‌قدر هم املاك مردم را ‌خورد، باز هم سیر نشد
در سال 1314 میزان املاكی كه رضاخان غصب كرده بود به قدری زیاد شد كه برای اداره آن، اداره املاك اختصاصی تأسیس شد و در رأس این اداره نظامیان قرار داشتند. رضاشاه املاك خود را به بخش‌های مختلف تقسیم كرد و در هر بخش یك افسر گمارد و سرپرستی كل املاك را بر عهده سرلشكر كریم آقاخان بوذرجمهری گذارد.

شهرت رضاخان در تصاحب اراضی به قدری بود كه یك روزنامه فرانسوی به وی لقب «جانور زمین‌خوار» داد. این روزنامه فرانسوی نوشت: «در ایران جانور عجیبی پیدا شده كه مثل شَتِه عمل می‌كند، با این تفاوت كه شته برگ درختان را می‌خورد؛ ولی این جانور تاجدار زمین‌خوار است و هرچه‌قدر هم املاك مردم را می‌خورد، باز هم سیر نمی شود...».

حسین فردوست از نزدیك‌ترین دوستان محمدرضا پهلوی نیز عنوان كرده است: «اگر می‌خواستید رضاخان خوشحال شود، درجه بدهد، مقام بدهد، یا پیشنهادی را تصویب كند، قبل از شروع، نام چند ملك را با مشخصات و قیمت آن مطرح می‌كردید و مطمئن بودید كه كارتان انجام می‌شود.»

املاك، مستغلات و كارخانجات غصبی رضاشاه در سال 1320 در ظاهر به دولت واگذار شد
پس از سقوط رضاشاه، از یك سوی مطبوعات توانستند با آزادی بوجود آمده در ایام اشغال ایران تا كودتا ( 1320-1322 ) نمونه‌هایی از غصب اموال مردم توسط رضاخان را بیان كنند و افكار عمومی را بیش از پیش نسبت به مظالم خاندان پهلوی آشنا نمایند.

و از سوی دیگر در آن ایام كه وضعیت معیشت و رفاه مردم به شدت وخیم بود بطوریكه اردشیر زاهدی در توصیف اوضاع اقتصادی مردم می گوید:«وضع اقتصادی و كشاورزی ایران خراب بود. در آذربایجان مردم از بی نانی و قحطی در عذاب بودند. هر روز صبح كه ما از خواب بیدار می شدیم، می‌دیدیم كه چند نفر از گرسنگی مرده‌اند. در شمال ایران، اغلب بچه‌ها، شكم‌های بزرگ و رنگ پریده داشتند، چون به مالاریا مبتلا بودند. در كرمان و بندرعباس، كیفیت آب اینقدر بد بود كه مردم به بیماری به نام پیوك مبتلا بودند و ...» در ارتباط با وضعیت بد اقتصادی ایران در چنین شرایطی ، فریدون هویدا نیز یادآور می‌شود «علیرغم آنكه درآمد كشور از بابت فروش نفت به مراتب بیشتر از گذشته بود ولی به خاطر فساد گسترده و عدم كارایی در امور كشور، تمام درآمد نفتی به هدر می‌رفت و یك بار دیگر، ایران در معرض تهدید و ورشكستگی قرار گرفته بود.»

این شرایط موجبات گسترش اعتراضات مردمی ناشی از اوضاع بد اقتصادی كشور شد تا جاییكه محمدرضا در 30 شهریور 1320 در یكی از نخستین اقدامات خود به توصیه انگلیسی‌ها و به واسطه محمدعلی فروغی، تمام املاك، مستغلات و كارخانجاتی را كه پدرش تصاحب نموده بود ، به دولت وقت واگذار كرد تا به ظاهر در عمران و آبادانی كشور و امورخیریه صرف شود.

تاسیس سازمان املاك و مستغلات پهلوی برای برگرداندن موقوفه‌های خاندان پهلوی! در سال 1328
با تثبیت حاكمیت پهلوی دوم، محمدرضا در یك حركت نمایشی در بیستم تیرماه 1328 از طریق ارسال لایحه‌ای به مجلس و تصویب آن، اموال رضاخان را تحت عنوان « موقوفة خاندان پهلوی » مجددا تصاحب نمود و در سال 1330 دستور تأسیس «سازمان املاك و مستغلات پهلوی » را جهت ادارة داراییهای مذكور صادر كرد.
در آن ایام اموال و سرمایه پهلوی‌ها علاوه بر زمین‌های تصرف شده از سوی پدر شامل 207 مؤسسة اقتصادی از قبیل شركتهای ساختمانی ، معدنی ، كشاورزی ، بیمه و بانك، هتل، كازینو، كاباره و ... بود.
منبع: موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی

دلیل ولع سیری‌ناپذیر رضاشاه برای زمینخواری چه بود؟
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشكده تاریخ معاصر؛ تا به امروز درباره علل زمین‌خواری رضاخان پاسخی خردپذیر و روشنگر توسط محققان داده نشده است و اكثر مورخان و سیاسیون وجود عقده‌های فردی و حرص مادی را دلیل اصلی این اقدام فراگیر دیكتاتور یادشده می‌دانند؛ از جمله سفیر انگلیس در سال هفتم سلطنت رضاشاه گفته است: «شاه حرص غریبی نسبت به زمین دارد و مالكان را روانه زندان می‌كند مگر اینكه با فروش املاكشان به وی موافقت كنند و اشتهای سیری‌ناپذیر وی به‌اندازه‌ای است كه عجیب نخواهد بود اگر چند صباح دیگر كسی بپرسد چرا اعلیحضرت بی‌درنگ همه ایران را به نام خود به ثبت نمی‌رسانند... او در كار انباشت ثروت از راه‌های مشكوك است و فرماندهان ارشد نظامی خود را نیز در كار آزاد گذاشته است و نسبت به ثروت حریص و طمع‌كار است و از دیدگاه او هر وسیله‌ای برای كسب پول و زمین مطلوب است... جاده جدید منتهی به دره چالوس كه با هزینه هنگفتی ایجاد شده، صرفا برای ارضای هوس شخصی شاه بوده است».

درجهت مقابل؛ طرفداران رضاخان هم توسعه عمرانی مناطق خریداری‌شده را انگیزه اصلی به‌دست آوردن آنها می‌دانند.

ولی پس از سقوط رضاخان، آخوند گرگانی، نماینده مردم دشت گرگان و یموت در مجلس سیزدهمین شورای ملی، اظهار كرد: «آقایان خیال می‌كنند (املاك مازندران) آباد شده، نخیر خراب‌تر شده است... آباد كردن ملك، دلسوز و صاحب می‌خواهد. این املاك اعلیحضرت سابق به دست چند نفر اشخاص بوده‌اند... آنها كارشان چه بوده؟ فقط ظاهرسازی و شلاق زدن رعیّت و از طرف دیگر پر كردن جیب خودشان بوده است. آنها فكر آباد كردن این ملك... نبوده سال‌به‌سال... این ملك خراب‌تر شده...».

اما به‌راستی چرایی اصلی پروسه زمین‌خواری كماكان بی‌پاسخ مانده است. توجه به یك نكته می‌تواند دراین‌باره راه‌گشا باشد: اگر به ساختار هژمونی فئودال‌ها و مالكان در سراسر ایران توجه شود و اینكه اشراف در عصر قاجار برآمده از قشر مالكان و هركدام صاحب سرزمین و جمعیت رعایا و ثروت وافر بوده‌اند و حكومت مركزی بر دوش آنها قوام یافته بود، می‌توان استنتاج كرد كه انگیزه رضاخان در تصرف املاك، بیش از آنكه ناشی از جنون مال‌پرستی باشد ــ كه بدان نیز دچار بود ــ سیاستی برای پاكسازی مالكان و زمین‌داران بزرگ و حذف قدرت‌های خرد محلی بعد از حذف ابرقدرت‌های محلی و قومی نیز بود. از طرف دیگر اگر در كشور به جای هزار عمده مالك، یك كلان مالك وجود می‌داشت كه همه ثروت‌های ارضی متعلق به او می‌بود، در این صورت مردم كشور علاوه بر اینكه به لحاظ سیاسی تابع شاه بودند نظر به وجود نظام ارباب رعیتی، مردم غالبا روستانشین به لحاظ مالی و اقتصادی و حتی طبقاتی و اجتماعی نیز در مقام تبعیت مستقیم از شاه قرار می‌گرفتند؛ ازهمین‌رو رضاشاه از سال 1305 شروع به خرید كشتزارهای اطراف تهران كرد و همچنین زمین‌هایی در نواحی كرمانشاه، همدان و مازندران به‌دست آورد. پس از این، متوجه گیلان، مازندران و گرگان شد و به‌سرعت زایدالوصفی شروع به تصاحب (به‌ظاهر قانونمند ولی در باطن به‌زور) اراضی آن حدود كرد.

با این سیاست در مرحله دوم زمین‌خواری، اهالی بخش ساحلی دریای مازندران به مقاطعه‌كار انحصاری شاه مبدل شدند و از سود عایدات این اراضی، سرمایه شاه سر به فلك كشید، اما درهمه‌حال مصادرات و ملك‌خواری‌های خود را در پوشش قوانین خودگزارده‌اش به اجرا درآورده بود. به گفته كاتوزیان در این دوره، دولت؛ خود مالكِ مستقیم زمین‌های كشاورزی فراوان و گوناگون بود. خیلی از بقیه‌‌ اراضی را نیز به اشخاصی واگذار می‌‌كرد كه معمولا یا از اعضای خانواده سلطنتی بودند یا از مقامات دولتی یا از بلندپایگان دیگر. نه قراردادی مالكیت خصوصی را تضمین می‌‌كرد و نه حق توارث به خودی خود وجود داشت. علاوه بر این، شیوه‌ای دیگر نیز به‌تدریج متداول شد كه برپایه آن «وزارت دارایی به صاحب ملك دستور می‌داد كه چون نباید در محل علاقه ملك و آبی داشته باشد، لذا ضروری است كه املاك خود را به شخص صلاحیت‌داری بفروشد و الّا وزارت دارایی املاك وی را متصرف خواهد شد. البته اكثرا شخص صلاحیت‌دار خود وزارت دارایی بود كه یا ملك را تصرف می‌كرد و یا به ثمن بخس و به‌زور آن را می‌خرید و سپس به رضاشاه منتقل می‌نمود». قانون فروش املاك خالصه شگرد دیگر شاه برای دستیابی به املاك حاصلخیز بود. به دستور رضاشاه این قانون در مجلس شورای ملی به تصویب رسید و سپس خود به بهایی ناچیز املاك خالصه دولت را كه در واقع بیت‌المال ملت بود، خریداری كرد و در این راه حتی از تصرف املاك موقوفه هم چشم‌پوشی نكرد.
در مرحله سوم زمین‌خواری، رضاخان علاوه بر شمال به املاك مرقوم و دارای اهمیت سایر مناطق ایران پرداخت و چتر مالكیت خود را در همه جا گسترش داد و بدیهی بود كه از این رهاورد، درآمد او را تنها می‌شد به حدس تخمین زد، و حتی امروزه نیز میزان دقیق ثروت او در آخرین سال سلطنت حدودا برآورد می‌شود نه دقیقا، كه شامل میزان احتمالی حساب بانكی با سه‌میلیون پوند نقدینه و املاكی بالغ بر سه‌میلیون هكتار كه برای وارث خود به‌جا گذاشته،

تصفیه نخبگان ولایات، بر كاریزمای اجتماعی رضاشاه در میان مردم می‌افزود
یادمان باشد كه در گذشته خارج از شهرها مردم به دو دسته ارباب و رعیت تقسیم می‌شدند كه ارباب صاحب ملك بود و رعیت كسی بود كه از ملك تغذیه می‌كرد و ارباب نیز از رعیت تغذیه می‌كرد و بر او حاكم بود و به همین دلیل رعیت با توجه به نبود دادگستری و نیروی انتظامی كه ارباب جای همه آنها را پر می‌كرد، در همه امور به ناگزیر تابع مالك بود. پس رعیت هیچ‌گاه صاحب زمین نبود و چنانچه صاحب ملك می‌شد، دیگر رعیت خوانده نمی‌شد. مالكان نیز به دو بخش عمده‌مالك و خرده‌مالك مجزا می‌شدند و چون موضوع ثروت و مالكیت علاوه بر قدرت، خود گونه‌ای از مشروعیت را فراهم می‌سازد. با توجه به جایگاه مالكان به‌ویژه در مناطق شمالی ایران كه ارباب (جمع رب به معنی خدا) خوانده می‌شدند و به واسطه زمین داشتن و حاكم بر رعیت بودن از گونه‌ای فرهمندی و اعتبار اجتماعی برخوردار بودند، وقتی تمامی این اربابان از میان می‌رفتند و اعتبار همه آنها یكجا به رضاخان به ارث می‌رسید، علاوه بر تصفیه نخبگان ولایات، كاریزمای اجتماعی شاه در میان مردم افزایش می‌یافت و حالا در سازمان جدید، در كل كشور فقط یك مالك بود و در برابرش تمامی رعایا قرار داشتند و رضاخان در این برهه علاوه بر ریشه‌كنی دوله‌ها و سلطنه‌ها و سران عشایر و فرمانروایان سنتی محلی، شیوخ، خوانین و حتی متنفذین اجتماعی مثل روحانیان، كه در نزد مردم مرجعیت دینی آنها به مرجعیت اجتماعی‌شان انجامیده بود، اكنون دست به تصفیه مالكان زده بود.

رضاشاه به نخبگان رده پایین هم به چشم رقیب نگاه می‌كرد
كسانی كه با روان‌شناسی فردی رضاخان آشنا باشند می‌توانند به‌خوبی دریابند كه او حتی به نخبگان رده پایین در سطح محلی نظیر سردار معزز بجنوردی و اقبال‌السلطنه ماكویی هم به چشم رقیب نگاه می‌كرد؛ مثلا درمورد خوانین بختیاری اگرچه زمین‌های آنها را برای خود نپسندید، ولی ایشان را واداشت تا آنها را به‌زور به دیگران بفروشند. رضاشاه پیش از سلطنت، نه برآمده از خانواده اشرافی بود، نه ثروت زیادی داشت و نه با درباریون و خانواده‌های منتسب به پادشاهان ارتباط برقرار كرده بود؛ به همین دلیل وی پس از روی كار آمدن و برای مشروعیت بخشیدن به پادشاهی خود، تمامی این موارد را عملی كرد و البته در تصرف زمین بیش از سایر موارد كوشش نمود.

البته او به‌صراحت هیچ‌گاه طرح اصلی خود را علنی نمی‌كرد و برای نمونه مدعی بود املاك منطقه شمال را به این دلیل تصاحب كرده است كه مانع از نفوذ روس‌ها در منطقه شود؛ زیرا نفوذ روس‌ها در منطقه شمال به معنای ورود كمونیسم به ایران بود. اما در این صورت برای تصاحب تمامی املاك مرغوب سراسر كشور چه توجیهی می‌توانست بیاورد؟! اگر به معامله او با مالكان و اربابان توجه شود، هویدا خواهد شد كه علاوه بر كسب مال، غرض مهم دیگر از زمین‌خواری قلع و قمع مالكان بوده است. بسیاری از صاحبان املاك كه توان مالی مناسبی نداشتند و یا از نفوذ لازم در ساختار سیاسی نیز برخوردار نبودند، بعد از تصرف املاكشان به وسیله شاه، مجبور بودند به عنوان كشاورز، دهقان یا كارگر ساده در زمین‌های خودشان مشغول به كار شوند. علاوه بر این، شدت خرید املاك در مازندران به حدی بود كه عملا تمامی مالكین این مناطق هیچ امیدی برای حفظ زمین‌های خود نداشتند.

برای نمونه در نواحی غربی مازندران با اقداماتی كه نائب حسن حریری، رئیس اداره املاك كجور و كلارستاق در سال‌های 1307 تا 1311ش، انجام داد عده‌ای از خرده‌مالكین كه حاضر نشده بودند ملك خود را واگذار كنند توقیف شدند. آنها پس از آنكه مدتی در زندان قصر تهران به‌سر بردند، درحالی‌كه از وسایل زندگی محروم بودند، در شهریور 1311 به كرمان، بم، شیراز و... تبعید شدند و املاكشان نیز تصاحب و غصب شد.

شایان ذكر است؛ در كتاب‌های «رشد روابط سرمایه‌داری در ایران» نوشته محمد سوادگر ، «تاریخ 20 ساله ایران» نوشته حسین مكی، «خود خدا» نوشته حاج آقا راجی و صوتی «ارث پدری» كه بر اساس مذاكرات مجلس شورای ملی در سال 1320 توسط شبكه ایرانصدا جمع‌آوری شده به زمینخواری رضاشاه اشاره شده است.

دسترسی سریع