دلنوشته ای برای حسین معمارزاده: به یاد گوینده ای كه «صدا» و «سواد» را با هم داشت

محمدباقر رضایی نویسنده و فعال رسانه ای كه نوشته های آهنگینی درباره پیشكسوتان رادیو می نویسد، این بار سراغ گوینده و دوبلور سرشناس، حسین معمارزاده، رفته است.

1402/07/05
|
10:41
|

به گزارش هنرصدا، حسین معمارزاده، یكی از سرشناس های گویندگیِ رادیو و دوبله در ایران بود. در سال 1374، زمانی كه برنامه كتاب شب در رادیو تهران طراحی شد، در میان خیلِ گویندگان شبكه های مختلف رادیو به دنبال گوینده ای می‌گشتند كه شایسته ی اجرای این برنامه باشد.
تنها گزینه ی آن زمان، حسین معمارزاده بود كه الحق برای آن برنامه، بجا انتخاب شد و كتاب شب را خیلی زود به شهرت رساند.
متاسفانه دیری نپایید كه این گوینده ی خوش صدا و باسواد، در سال 1375 بر اثر بیماری قلبی در گذشت و جایش را برای مدتی كوتاه به خانم ژالاك و بعد از او به بهروز رضوی سپردند.
محمدباقر رضایی نویسنده ی برنامه كتاب شب كه چندین رمان را برای بازخوانی با صدای حسین معمارزاده تلخیص و تنظیم رادیویی كرده بود، در سلسله مطالب آهنگین خود برای پیشكسوتان صدا، این بار به سراغ این صدای ماندگار رفته و مطلبش را اختصاصی در اختیار هنرصدا گذاشته است.
جلد اولِ این سلسله مطالب با عنوان” ماندگاران عصر صدا” در انتشارات آبارون، به زودی منتشر می‌شود.
متن آهنگین درباره حسین معمارزاده را تقدیم شما می كنیم:
یادواره برای یكی از اولین گوینده های كتاب صوتی در ایران ( در 6 پرده )

پرده اول:
آن صدای شگفت انگیزِ مانا.
آن گوینده ی آگاه و دانا.
آن باسوادِ دور از اَدا.
آن اوج نشینِ بی ادعا.
آن كه در انتقال پیام، سرعت داشت
و برای بهتر بودن، همت داشت!
هنرمندی آرام و نجیب بود
و بیگانه با دروغ و فریب بود.
كتابخوانی اش به شنونده، حال می داد
و برای تفكر، مجال می داد.
اساساً حضورش هنرمندانه بود
و حرفها و حركاتش ادیبانه بود.
صدایش به راستی شنیدن داشت
و تواضع و فروتنی اش دیدن داشت

پرده دوم:
از بس كه باوقار و آقا بود،
بسیار كم حرف و رها بود.
در محافل، حالتِ گریز داشت
و با كسانی كه منم می زدند ستیز داشت.
دوبلوری اصیل و واقعی بود،
ولی روح و جانش رادیویی بود.
نامش در هر دوكار، اول بود
و توانایی اش برای همه، مسجّل بود.
هنرِ او فقط صدا نبود، سواد بود
و عشق و اراده و اعتقاد بود!

پرده سوم:
نقش های اصلی و فرعیِ فراوانی را در فیلمهای خارجی و ایرانی به جای هنرپیشه های معروف، حرف زد.
تورج منصوری همكار او در بسیاری از این فیلمها، چه زیبا درباره اش نوشته است كه:
” من زنده یاد حسین معمارزاده رو از قدیما میشناختم. آدمِ خیلی زحمتكش، نجیب و آرومی بود.
اهل حاشیه نبود.
در جمع هم خیلی كم حرف می زد.
آدمِ خیلی منظم و علاقه مند در امرِ دوبله بود. خیلی هم وقت شناس بود.
یادم میاد یك بار با یكی از دوستانم سوار ماشینش شده بودیم. داشت حرف می زد.
دوستم با تعجب اما یواش از من پرسید: این آقا چقدر صداش شبیه هنرپیشه هاست!”

پرده چهارم:
در رادیو، گذشته از نمایشنامه‌های فراوانی كه در آنها نقش داشت، كتابخوانی اش در برنامه” كتاب شب” از همه مهمتر بود.
در همان مدت كوتاهی كه او راویِ رمانها و داستانها بود، علاقه مندانِ فراوانی جذبِ این برنامه شدند و هر شب، پای روایت های او از رمانهای مشهور جهان می نشستند.
بهروز رضوی جانشینِ او در برنامه كتاب شب می گوید:” حسین معمارزاده از گویندگانی بود كه در سایه ی صدای پُرقدرتش، به جای بازیگرانِ مشهوری همچون آنتونی هاپكینز و بروس لی صحبت كرده بود.
وقتی از من برای گویندگیِ برنامه كتاب شب دعوت شد، از این كه قبل از من او این وظیفه را به عهده داشت بی خبر بودم.
ولی بعد از اجرای برنامه، همكاران یادآور شدند كه پا جای خوب كسی گذاشته ام!

پرده پنجم:
محمدرضا كلانتر هم ارادتمندانه درباره او چنین گفته است: حسین معمارزاده به گفته ی همكارانش انسانی نجیب و آرام بود.
اهل جنحال آفرینی نبود.
حتی در هیات مدیره ی انجمن گویندگان هم كم حرف می زد.
همكارانش او را گوینده ای علاقه مند و منظم توصیف می كنند كه حاضر بود به خاطر جزئی ترین موارد، كارش را تكرار كند.
دوبلوری بود كه به دلیل جنس صدایش در هر فیلمی نیاز به او احساس می شد.
پس از گذشتِ چندین سال از مرگش، هنوز جایش خالی است!
او نیمه ی اول آبان سال 1375 پس از بازگشت از كار، به دلیل بیماری قلبی به بیمارستان منتقل شد، اما بر خلاف نظر پزشك با رضایت خودش به خانه رفت و سرانجام در 17 آبان پس از چند روز بیهوشی فوت كرد!”
خبر درگذشت مرحوم حسین معمارزاده – آبان ماه 1375

پرده ششم:
این كه اغلبِ گویندگان جدید، او را نمی شناسند فاجعه است
و گویی فراموش كردنِ پیشینیانِ ما اینجا قاعده است!
او هنرش را به هر فیلم و برنامه ای نفروخت
و به خاطر یك ریالِ بیشتر، كیسه ندوخت!
در صدا وسیما واقعاً پدیده بود
و رادیو هرگز مانند او را ندیده بود.
به دستمزد و مادیات اهمیت نمی داد
و به خواسته های دلش اولویت می داد.
مردی بود لوطی مسلك و جوینده
و دریادل و با معرفت و پوینده.
مردی كه نمونه اش اكنون:
” یافت می نشود گشته ایم ما”
خدا رحمتش كند كه صدا و سواد را با هم داشت
و عشقِ تند و تیزی را در گویندگی، فراهم داشت!
آمین یا رب العالمین
محمدباقر رضایی نویسنده و فعال رسانه ای
شهریور1402

دسترسی سریع