خیلیها با همین خیابان عاشق شدند و خیلیها در همین خیابان از یاد رفتند. هر گوشهاش تاریخی از خودمان را روایت میكند؛ تاریخی به كوتاهی قد و قوارهمان و به بلندی بلندترین خیابان خاورمیانه.
پاییز، فصل خیابان ولیعصر است. باد كه میآید برگهای زرد و نارنجی درختان چنارهاش فرش قدمهای عابران میشود:
فرزانه ابراهیم زاده كارشناس و پژوهشگر تاریخ معاصر بارها و بارها سنگ فرشهای همین خیابان را شمرده و داستان ساختمانهای كوتاه و بلندش را برای خارجیها روایت كرده است.
سفر آن روزش از تجریش شروع شد. راه میرفت و بلندی چنارها را انداره میگرفت تا از سلامتیشان مطمئن شود. وا مانده بود كه داستان ولیعصر را روایت كند یا آن طرفتر برود و داستان خیابان شریعتی را باز گوید: "ما در تهران دو خیابان شریعتی و ولیعصر را داریم كه سرنوشت در هم تنیدهشان مهجور مانده و نمونهاش را در هیچ جای دنیا پیدا نمیكنی."
هنوز آنقدر سرد نشده كه دستانت را دور خودت بپیچی و فرزانه دستهایش را باز كرده بود و به تنه درختها میكشید:" رضا شاه دوست نداشت در كاخهای قاجاری زندگی كند پس زمین كاخ مرمر را از فرمانفرما میخرد؛ زمینی كه آن زمان خانه سالار الدوله بود. رضاشاه كه میخواست گستره حكومتش در تهران بیشتر شود كاخ دیگری هم در سعد آباد بنا میكند و چون مسیر كاخ مرمر به كاخ سعد آباد مسیر طولانی بود كه برای رسیدن به هر كدام باید تهران را دور میزد پس به بوذرجمهر، شهردار وقت دستور احداث خیابانی را میدهد كه این دو را به هم متصل كند پس خندق های تهران پر میشود و خیابان انقلاب شكل میگیرد و سپس خیابان ولیعصر احداث میشود."
داستان به اینجا كه میرسد سایههای چنارهای خیابان هم، ته میكشد و آفتاب دو لبهاش را روی صورت فرزانه پهن میكند و این یعنی به پارك وی رسیدهایم. جایی كه جز سایه پل پارك وی هیچ سایهای صورت عابران را نمیپوشاند: "اما داستان دروازه شمران و خیابان شریعتی خیلی قدیمیتر از خیابان ولیعصر است زیرا شاه طهماسب صفوی وقتی حصار معروفش را دور تهران میكشید نه پارك وی بود و نه ولیعصر ولی دروازه شمرانی بود كه خیابان شریعتی را شكل داد چون روستاهای آن زمان تهران مثل پاسداران و لشكرك دقیقا در خیابان فعلی شریعتی بودند حتی قاجارها كاخ قاجاریه و صاحبقرانیه را در خیابان شریعتی بنا میكنند."
سایهها كه پهن میشوند روایت به آن جایی میرسد كه قرار بود شریعتی بلندترین خیابان شهر شود ولی پیچ شمران كار را خراب كرد: "در واقع این پیچ باعث میشود خیابان شریعتی دو تكه شود وگرنه خیابان شریعتی باید بلندترین خیابان تهران میبود اما با وصل امیریه و راه آهن و سپس تجریش به خیابان ولیعصر سرنوشت این دو تغییر كرد."
خیابانهایی به سبك سنت و مدرنیته
به ساختمان صدا و سیما كه میرسد دستی به آجرهای كوتاه قدش میكشد:" این ساختمان نماد تهران مدرن در مدرن ترین خیابان تاریخی شهر است. در واقع ولیعصر همیشه نماد مدرنترینها بود. از پارك شهر، نماد هنر جدید گرفته تا رستورانها و هتلهایش. اما شریعتی سنتیتر پیش میرود. مثلا نخستین ساختمان بیسیم تهران كه اداره مخابرات است ساختمان كلاه فرنگیای بود كه نخستین رادیو در سال 1319 در همین ساختمان شكل گرفت حتی زندان قصر كه اكنون موزه را همدر شریعتی داریم. اگر بخواهیم تهران مدرن را ببینیم باید به ولیعصر بیاییم و سنت را باید در شریعتی جستجو كنیم."
پارك ملت برای ما تهرانی ها، پله و پله است و دریاچهای كوچك كه دورش را حیواناتی در قفس گرفتهاند اما فرزانه این پارك را سبك جدیدی از خوشگذرانی تهرانیها میداند:" بیشتر خوشیهای مدرن در این خیابان شكل گرفت حتی در دوره پهلوی دوم گذر پارك وی به تجریش مركزی از رستوران های لوكس و مجلل شد و در واقع پاتوق غذایی تهران تشكیل شد."
راندن هر چیزی یعنی فقط آن چیز را دیدن و این یعنی هویتت گم میشود. وقتی فارغ از راندن هر خودرویی هستی یعنی معطوف به خودی و این یعنی هویت. پیاده بودن وقتی همراه شود با تاریخ یعنی عینیت بخشیدن به هر چیزی كه هویت ماست. میرداماد یكی از همان هویت هاست. به سر میرداماد كه میرسیم سرش را بالا میكند و طبقههای برج اسكان را مثل سنگ فرش های همین خیابان میشمارد: "در همین خیابان ولیعصر بلند مرتبه سازی زیادی میبینیم ولی در شریعتی بیشتر ساختمانها كوتاه هستند و این یعنی شریعتی همچنان بافت سنتی خودش را حفظ كرده حتی مردمانش هم سنتیتر هستند."
ونك میدان كوتاه قدی است اما انگار همه چیز را به هم وصل میكند فرزانه میگوید: "فان فار نخستین شهربازی تهران، كه جز خوشیهای مدرن به حساب میآمد در ضلع غربی همین میدان احداث و حتی درایوین سینما كه در سال 1348 در همین میدان افتتاح شد و پایین تر كه میرویم انبوه سینماهایی ظاهر میشوند كه شكل شمایل تهران را تغییر میدهند اما شریعتی نماد سنتی بود كه هنوز هم خودش را حفظ كرده است."
میدان ولیعصر برخلاف میدان ونك قد و قواره وسیعی دارد. آدم را گنگ میكند به چهار راهی همه فن حریف میماند. از لباسها و ساندویچ های ارزان تا ساندویچ های كثیفش تاریخ عمر ما را میسازد. فرزانه به بلوار كشاورز نگاه میاندازد: "این بلوار هم از آن نمادهای تقریبا جدیدی است كه میتوانی از هتل و سینما گرفته تا بیمارستان را در آن پیدا كنی."
شهری بی در و پیكر
به چهار راه ولیعصر كه میرسیم فرزانه میگوید:" شما حالا دارید روی خندق قدیمی تهران قدم برمیدارید. در دوره ناصرالدین شاه حصارهای صفوی تهران برداشته میشود و جایش را به خندق میدهد اما رضا شاه برای ساختن خیابان ولیعصر خندقها را هم پر میكند و شهر بی دروازه میشود. شهر بی در و پیكر تهران یادگار همان دوره است."
به جنوب كه چشم میاندازی انگار شهر دارد كم كم تمام میشود. كسی كه خط به خط قدم بر میدارد میگوید:" در دهه 40 شهرسازان متوجه میشوند كه تهران دیگر نباید از شمال و جنوب گسترده شود و پهنه و گستردگی تهران باید غربی شرغی شود. پس در طرح تفصیلیای كه در سال 1340 تنظیم میشود به محور غربی و شرقی تهران توجه میكنند كه در آن زمان از غرب به ستارخان و از شرق به تهرانپارس میرسید."
پایین ترین نقطه سفر همین جاست در منیریه كه انبوه ورزشی فروشها در ساختمانهای نه چندان قدیمیاش كاسبی میكنند. راه آهن همان نقطه پایانی است كه اگر كاخ سعد آباد در تجریش احداث نمیشد میتوانست خودش آغازی باشد. اما حالا تنها مقصد و مبدا مسافرانی است كه اگر سر در گم شوند میگویند:" ما الان راه آهنیم."
#تهران 360
#تهران360
#تهران_360
#tehran360
#tehran_360
#tehraan360
#tehraan_360