عرفه روز استغفار و آمرزش گناهان+فایل‌های متنی و صوتی دعای عرفه

روز عَرَفَه، 9 ذی‌الحجه، یك روز پیش از عید قربان است. بنابر فقه شیعه، حج‌گزاران باید از ظهر تا غروب شرعی این روز را در عرفات وقوف كنند.

1401/04/17
|
21:27
|

عَرَفَة كلمه‌ای عربی از ماده «ع ر ف» است. این ماده به معنای ادراك، فهم و شناختن چیزی همراه با تفكر و تدبر در آثار آن است. نام عرفه، از سرزمین عرفات (جایی در مكه كه باید در این تاریخ در آن وقوف كرد) گرفته شده و گفته‌اند عرفات را از آن رو عرفات خوانده‌اند كه زمینی مشخص و شناخته‌شده در میان كوه‌ها است.

روز عرفه اعمال مخصوص خودش را دارد. حاجیان در این روز در بیابانی نزدیك شهر مكّه به نام «عرفات» دور هم جمع می‌شوند و از ظهر تا بعد از غروب آفتاب، باید در آنجا بمانند.

روز عرفه روز آغاز مناسك حج است. حج گزاران در این روز در صحرای عرفات گرد هم می‌آیند و ضمن دعا و استغفار، از توفیق در ادای فریضه مهم حج شكرگزاری می‌كنند. نظر به اهمیت این روز، ادعیه و مناجاتی ویژه آن از معصومین و بزرگان دینی نقل شده است. در برخی منابع، دعایی از پیامبر(ص) برای این روز نقل شده است.

عرفه نزد مسلمانان از روزهای پرفضیلت سال محسوب می‌گردد و در منابع روایی اعمالی برای آن برشمرده‌اند كه بافضیلت‌ترین آنها دعا و استغفار است. زیارت امام حسین(ع) و خواندن دعای عرفه نیز در این روز بسیار سفارش شده است. از دعاهای مشهور دیگر برای این روز، دعای عرفه امام سجاد(ع) نقل شده است.

همچنین امامان شیعه احترامی خاص برای این روز قائل بوده‌ و مردم را به بزرگداشت این روز فرا می‌خوانده‌اند و سائلان را به هیچ روی، دست خالی رد نمی‌كرده‌اند.

در فقه شیعه واجب است حج‌گزار از ظهر روز عرفات (9 ذی‌الحجه) تا مغرب در عرفات وقوف كند؛ یعنی فرد حج‌گزار باید در صحرای عرفات بماند و از آنجا خارج نشود. این وقوف از اركان حج است، بدین معنا كه چنانچه حج‌گزار به عرفات نرود و دست‌كم مقداری هرچند كوتاه در آنجا نماند، حجش باطل خواهد بود
مذاهب اهل سنت، در وقت وقوف روز عرفه (از غروب شب دهم تا سحرگاه روز عید، از سحرگاه روز نهم تا سحرگاه روز عید و از ظهر شرعی روز 9 ذی‌الحجه تا فجر روز دهم) اختلاف دارند.

مستحبات شب عرفه
1- خواندن دعای اَللَّـهُمَّ یا شاهِدَ كُلِّ نَجْوی، وَمَوْضِعَ كُلِّ شَكْوی...
2- خواندن دعاى‏ اَللَّـهُمَّ مَنْ تَعَبَّأَ وَ تَهَیَّأَ
3- خواندن تسبیحات عشر(تسبیحات حضرت رسول(ص))
4- خواندن زیارت امام حسین(ع)

مستحبات روز عرفه
1- غسل قبل از زمان زوال تا غروب آفتاب
2- خواندن زیارت امام حسین(ع)
3- خواندن دو ركعت نماز و اقرار به گناهان و توبه(در ركعت اوّل بعد از حمد، توحید و در ركعت دوم بعد از حمد، قُل یا اَیُّهَا الْكافِروُنَ خوانده شود و بعد از آن چهار ركعت نماز بخواند كه در هر ركعت بعد از حمد، پنجاه مرتبه توحید بخواند. كه این نماز، همان نماز امام علی علیه السلام است)
4- روزه گرفتن (برای كسانی كه زمان دعا ضعف پیدا نكنند)
5- خواندن تسبیحات عشر(تسبیحات حضرت رسول(ص))
6- خواندن سوره توحید و آیت الكرسی و صلوات هركدام 100 مرتبه
7- خواندن دعای ام داوود( به‌سبب آنكه ام داوود مادر رضاعی امام صادق(ع) این دعا را از وی نقل كرده، به دعای ام‌داوود شهرت یافته است. برپایه گزارش شیخ صدوق، امام صادق(ع) این دعا را بسیار ارزشمند توصیف كرده است. برخی از علمای شیعه نیز برای برآورده‌شدن حاجات و دفع ستم، به خواندن آن توصیه كرده‌اند.)
8- خواندن دعای امام حسین(ع) در روز عرفه(دعای عرفه دعایی نسبتاً طولانی و از اعمال مهم شیعیان در روز عرفه است كه پس از نماز ظهر و عصر تا غروب خوانده می‌شود.این دعای منسوب به امام حسین (ع)، با حجمی حدود 3200 كلمه و مضمونش اعتراف به جایگاه خدا و اقرار به جایگاه انسان در هستی و نیز حمد و سپاس برای نعمتهای فراوان خداوند بر انسان، یادآوری مشكلات و تب و تابهایی كه شخص در عمر خویش از بدو آفرینش تاكنون پشت سر نهاده و كوشش برای جلب رحمت الهی و طلب آرامش و عافیت از وی، همچون مهم‌ترین خواستهی انسان است. گفته شده كه امام حسین (ع) این دعا را در روز عرفه و در صحرای عرفات و در كنار همراهانش در بیرون خیمه‌ها خوانده‌است.)
9- خواندن دعای یا رَبِّ اِنَّ ذُنُوبی لا تَضُرُّكَ(یا رَبِّ اِنَّ ذُنُوبی لا تَضُرُّكَ وَاِنَّ مَغْفِرَتَكَ لی لا تَنْقُصُكَ فَاَعْطِنی ما لا یَنْقُصُكَ وَاغْفِرْ لی ما لایَضُرُّكَ و ایضا. بخوان: اَللّهُمَّ لا تَحْرِمْنی خَیْرَ ما عِنْدَكَ لِشَرِّ ما عِنْدی فَاِنْ اَنْتَ لَمْ تَرْحَمْنی بِتَعَبی وَ نَصَبی فَلا تَحْرِمْنی اَجْرَ الْمُصابِ عَلی مُصیبَتِهِ.)


متن دعای عرفه:

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
اَلْحَمْدُ لله الَّذى لَیْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ وَلا لِعَطائِهِ مانِعٌ وَلا كَصُنْعِهِ
سـتـایـش خـاص خـدایـى اسـت كـه نـیـسـت بـراى قضا و حكمش جلوگیرى و نه براى عطا و بخششش مانعى و نه مانند ساخته اش
صُنْعُ صانِعٍ وَهُوَ الْجَوادُ الْواسِعُ فَطَرَ اَجْناسَ الْبَدائِعِ واَتْقَنَ
ساخته هیچ سازنده اى و او است بخشنده وسعت ده كه آفرید انواع گوناگون پدیده ها راو
بِحِكْمَتِهِ الصَّنائِعَ لا تَخْفى عَلَیْهِ الطَّلایِـعُ وَلا تَضیعُ عِنْدَهُ الْوَدائِعُ
بـه حكمت خویش محكم ساخت مصنوعات را طلایه ها(ى عالم وجود) بر او مخفى نیست و امانتها در نزد او ضایع نشود
جازى كُلِّ صانِعٍ وَرائِشُ كُلِّ قانعٍ وَراحِمُ كُلِّ ضارِعٍ وَمُنْزِلُ
پـاداش دهـنـده عمل هر سازنده و سامان دهنده زندگى هر قناعت پیشه و مهربان نسبت به هر نالان ، فروفرستنده
الْمَنافِعِ وَالْكِتابِ الْجامِعِ بِالنُّورِ السّاطِعِ وَ هُوَ لِلدَّعَواتِ سامِعٌ
هـر سـود و بهره و آن كتاب جامع كه فرستادش بوسیله نور آن نور درخشان و او است كه دعاها را شنواست
وَلِلْكُرُباتِ دافِعٌ وَلِلدَّرَجاتِ رافِعٌ وَلِلْجَبابِرَهِ قامِعٌ فَلا اِلهَ غَیْرُهُ وَلا
و گـرفتاریها را برطرف كند و درجات را بالا برد و گردنكشان را ریشه كن سازد پس معبودى جز او نیست و
شَىْءَ یَعْدِلُهُ وَلَیْسَ كَمِثْلِهِ شَىْءٌ وَهُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُاللَّطیفُ الْخَبیرُ
چیزى با او برابرى نكند و چیزى همانندش نیست و او شنوا است و بینا و دقیق و آگاه
وَهُوَ عَلى كُلِّشَىْءٍ قَدیرٌ اَللّهُمَّ اِنّى اَرْغَبُ إِلَیْكَوَاَشْهَدُ بِالرُّبُوبِیَّهِ لَكَ
و او بر هرچیز توانا است خدایا من بسوى تو اشتیاق دارم و به پروردگارى تو گواهى دهم
مُقِرّاً بِاَنَّكَ رَبّى وَ اِلَیْكَ مَرَدّى اِبْتَدَاْتَنى بِنِعْمَتِكَ قَبْلَ اَنْ اَكُونَ
اقـرار دارم بـه ایـنـكه تو پروردگار منى و بسوى تو است بازگشت من آغاز كردى وجود مرا به رحمت خود پیش از آنكه باشم
شَیْئاً مَذْكُورا وَخَلَقْتَنى مِنَ التُّرابِ ثُمَّ اَسْكَنْتَنِى الاَْصْلابَ آمِناً
چیز قابل ذكرى و مرا از خاك آفریدى آنگاه در میان صلبها جایم دادى و ایمنم ساختى
لِرَیْبِ الْمَنُونِ وَاخْتِلافِ الدُّهُورِ وَالسِّنینَ فَلَمْ اَزَلْ ظاعِناً مِنْ
از حوادث زمانه و تغییرات روزگار و سالها و همچنان همواره از
صُلْبٍ اِلى رَحِمٍ فى تَقادُمٍ مِنَ الاَْیّامِ الْماضِیَهِ وَالْقُرُونِ الْخالِیَهِ لَمْ
صلبى به رحمى كوچ كردم در ایام قدیم و گذشته و قرنهاى پیشین
تُخْرِجْنى لِرَاْفَتِكَ بى وَلُطْفِكَ لى وَاِحْسانِكَ اِلَىَّ فى دَوْلَهِ اَئِمَّهِ
و از روى مـهـر و راءفـتـى كه به من داشتى و احسانت نسبت به من مرا به جهان نیاوردى در دوران حكومت پیشوایان
الْكُفْرِ الَّذینَ نَقَضُوا عَهْدَكَ وَكَذَّبُوا رُسُلَكَلكِنَّكَ اَخْرَجْتَنى لِلَّذى
كـفـر آنـان كـه پـیـمان تو را شكستند و فرستادگانت را تكذیب كردند ولى در زمانى مرا بدنیا آوردى كه
سَبَقَلى مِنَ الْهُدَى الَّذى لَهُ یَسَّرْتَنى وَفیهِ اَنْشَاءْتَنى وَمِنْ قَبْلِ ذلِكَ
پـیـش از آن در علمت گذشته بود از هدایتى كه اسبابش را برایم مهیا فرمودى و در آن مرا نشو و نما دادى و پیش از
رَؤُفْتَ بى بِجَمیلِ صُنْعِكَ وَسَوابِـغِ نِعَمِكَ فابْتَدَعْتَ خَلْقى مِنْ مَنِىٍّ
ایـن نـیـز بـه مـن مـهـر ورزیدى بوسیله رفتار نیكویت و نعمتهاى شایانت كه پدید آوردى خلقتم را از منى
یُمْنى وَاَسْكَنْتَنى فى ظُلُماتٍ ثَلاثٍ بَیْنَ لَحْمٍ وَدَمٍ وَجِلْدٍ لَمْ
ریخته شده و جایم دادى در سه پرده تاریكى (مشیمه و رحم و شكم ) میان گوشت و خون و پوست
تُشْهِدْنى خَلْقى وَلَمْ تَجْعَلْ اِلَىَّ شَیْئاً مِنْ اَمْرى ثُمَّ اَخْرَجْتَنى لِلَّذى
و گـواهـم نـسـاخـتـى در خـلقتم و واگذار نكردى به من چیزى از كار خودم را سپس بیرونم آوردى بدانچه
سَبَقَ لى مِنَ الْهُدى اِلَى الدُّنْیا تآمّاً سَوِیّاً وَحَفِظْتَنى فِى الْمَهْدِ طِفْلاً
در عـلمـت گـذشـتـه بـود از هـدایـتـم بـسـوى دنـیـا خـلقـتـى تـمـام و درسـت و در حال طفولیت و خردسالى
صَبِیّاً وَرَزَقْتَنى مِنَ الْغِذآءِ لَبَناً مَرِیّاً وَعَطَفْتَ عَلَىَّ قُلُوبَ
در گـهـواره مـحـافـظـتـم كـردى و روزیـم دادى از غـذاهـا شـیـرى گـوارا و دل پرستاران را
الْحَواضِنِ وَكَفَّلْتَنى الاُْمَّهاتِ الرَّواحِمَ وَكَلاَْتَنى مِنْ طَوارِقِ الْجآنِّ
بر من مهربان كردى و عهده دار پرستاریم كردى مادران مهربان را و از آسیب جنیان
وَسَلَّمْتَنى مِنَ الزِّیادَهِ وَالنُّقْصانِفَتَعالَیْتَ یا رَحیمُ یا رَحْمنُ حتّى
نـگـهـداریـم كـردى و از زیـادى و نقصان سالمم داشتى پس برترى تو اى مهربان و اى
بخشاینده تا
اِذَا اسْتَهْلَلْتُ ناطِقاً بِالْكَلامِاَتْمَمْتَ عَلَىَّ سَوابغَ الاِْ نْعامِ وَرَبَّیْتَنى
آنگاه كه لب به سخن گشودم و تمام كردى بر من نعمتهاى شایانت را و پرورشم دادى
زایِداً فى كُلِّ عامٍ حَتّى إ ذَا اكْتَمَلَتْ فِطْرَتى وَاعْتَدَلَتْ مِرَّتى اَوْجَبْتَ
هـرسـاله زیـادتـر از سـال پـیـش تـا آنـگـاه كـه خـلقـتـم كامل شد و تاب و توانم به حداعتدال رسید واجب كردى
عَلَىَّ حُجَتَّكَ بِاَنْ اَلْهَمْتَنى مَعْرِفَتَكَ وَرَوَّعْتَنى بِعَجائِبِ حِكْمَتِكَ
بـر مـن حـجـت خود را بدین ترتیب كه معرفت خود را به من الهام فرمودى و بوسیله عجایب حكمتت به هراسم انداختى
وَاَیْقَظْتَنى لِما ذَرَاْتَ فى سَمآئِكَوَاَرْضِكَ مِنْ بَدائِعِ خَلْقِكَ
و بیدارم كردى بدانچه آفریدى در آسمان و زمینت از پدیده هاى آفرینشت
وَنَبَّهْتَنى لِشُكْرِكَ وَذِكْرِكَ وَاَوجَبْتَ عَلَىَّ طاعَتَكَ وَعِبادَتَكَ
و آگاهم كردى به سپاسگزارى و ذكر خودت و اطاعت و عبادتت را بر من واجب كردى
وَفَهَّمْتَنى ما جاَّءَتْ بِهِ رُسُلُكَ وَیَسَّرْتَ لى تَقَبُّلَ مَرْضاتِكَ وَمَنَنْتَ
و آنـچـه رسـولانـت آورده بودند به من فهماندى و پذیرفتن موجبات خوشنودیت را برایم آسان كردى
عَلَىَّ فى جَمیعِ ذلِكَ بِعَونِكَ وَلُطْفِكَ ثُمَّ اِذْ خَلَقْتَنى مِنْ خَیْرِ الثَّرى لَمْ
و در تـمام اینها به یارى و لطف خود بر من منت نهادى سپس به اینكه مرا از بهترین خاكها آفریدى
تَرْضَ لى یا اِلهى نِعْمَهً دُونَ اُخرى وَرَزَقْتَنى مِنْ اَنواعِ الْمَعاشِ
راضـى نشدى اى معبود من كه تنها از نعمتى برخوردار شوم و از دیگرى منع گردم بلكه روزیم دادى
وَصُنُوفِ الرِّیاشِ بِمَنِّكَ الْعَظیمِ الاَْعْظَمِ عَلَىَّ وَاِحْسانِكَ الْقَدیمِ
از انواع (نعمتهاى ) زندگى و اقسام لوازم كامرانى و این بواسطه آن نعمت بخشى بزرگ و بزرگترت بود بر من و آن احسان دیرینه ات بود
اِلَىَّ حَتّى اِذا اَتْمَمْتَ عَلَىَّ جَمیعَ النِّعَمِ وَصَرَفْتَ عَنّى كُلَّ النِّقَمِ
نـسـبـت بـه من تا اینكه تمام نعمتها را بر من كامل كردى و تمام رنجها و بلاها را از من دور ساختى
لَمْ یَمْنَعْكَ جَهْلى وَجُرْاءَتى عَلَیْكَ اَنْ دَلَلْتَنى اِلى ما یُقَرِّبُنى
باز هم نادانى و دلیرى من بر من جلوگیرت نشد از اینكه راهنماییم كردى بدانچه مرا به تو نزدیك كند
اِلَیْكَ وَوَفَّقْتَنى لِما یُزْلِفُنى لَدَیْكَ فَاِنْ دَعَوْتُكَ اَجَبْتَنى وَاِنْ سَئَلْتُكَ
و موفقم داشتى بدانچه مرا به درگاهت مقرب سازد كه اگر بخوانمت پاسخم دهى و اگر بخواهم از تو
اَعْطَیْتَنى وَاِنْ اَطَعْتُكَ شَكَرْتَنى وَاِنْ شَكَرْتُكَ زِدْتَنى كُلُّ ذلِكَ
به من عطا كنى و اگر اطاعتت كنم قدردانى كنى و اگر سپاسگزاریت كنم بر من بیفزایى و همه اینها
اِكْمالٌ لاَِنْعُمِكَ عَلَىَّ وَاِحْسانِكَ اِلَىَّ فَسُبْحانَكَ سُبْحانَكَ مِنْ مُبْدِئٍ
بـراى كـامـل سـاختن نعمتهاى تو است بر من و احسانى است كه نسبت به من دارى پس منزهى تو، منزه از آن رو كه آغازنده
مُعیدٍ حَمیدٍ مَجیدٍ تَقَدَّسَتْ اَسْمآؤُكَ وَعَظُمَتْ الاَّؤُكَ فَاءَىَُّ نِعَمِكَ ی ا
نعمتى و بازگرداننده و ستوده و بزرگوارى بسى پاكیزه است نامهاى تو و بزرگ است نعمتهاى تو پس اى
اِلهى اُحْصى عَدَداً وَذِكْراً اءَمْ اَىُّ عَطـایاكَ اءَقُومُ بِها شُكْراً وَهِىَ یا
مـعـبـود مـن كـدامـیـك از نعمتهایت را بشماره درآورده و یاد كنم یا براى كدامیك از عطاهایت به سپاسگزارى اقدام كنم در صورتى كه آنها
رَبِّ اَكْثَرُ مِنْ اَنْ یُحْصِیَهَا الْعآدّوُنَ اءَوْ یَبْلُغَ عِلْماً بِهَا الْحافِظُونَ ثُمَّ
اى پروردگار من بیش از آن است كه حسابگران بتوانند آنها را بشمارند یا دانش حافظان بدانها رسد سپس اى خدا
ما صَرَفْتَ وَدَرَاءْتَ عَنّى اَللّهُمَّ مِنَ الضُرِّ وَالضَّرّآءِ اءَكْثَرُ مِمّا ظَهَرَ لى
آنـچـه را از سختى و گرفتارى از من دور كرده و باز داشتى بیشتر بوده از آنچه برایم آشكار شد
مِنَ الْعافِیَهِ وَالسَّرّآءِ وَاَنـَا اَشْهَدُ یا اِلهى بِحَقیقَهِ ایمانى وَعَقْدِ
از تـنـدرسـتـى و خـوشى و من گواهى دهم خدایا به حقیقت ایمان خودم و بدانچه تصمیمات یقینم بدان بسته است
عَزَماتِ یَقینى وَخالِصِ صَریحِ تَوْحیدى وَباطِنِ مَكْنُونِ ضَمیرى
و توحید خالص و بى شائبه خود و درون سرپوشیده نهادم
وَعَلائِقِ مَجارى نُورِ بَصَرى وَاَساریرِ صَفْحَهِ جَبینى وَخُرْقِ
و رشته هاى دید نور چشمانم و خطوط صفحه پیشانیم
مَسارِبِ نَفْسى وَخَذاریفِ مارِنِ عِرْنینى وَمَسارِبِ سِماخِ سَمْعى
و رخنه هاى راههاى تنفسم و پرده هاى نرمه بینیم و راههاى پرده گوشم
وَما ضُمَّتْ وَاَطْبَقَتْ عَلَیْهِ شَفَتاىَ وَحَرَكاتِ لَفْظِ لِسانى وَمَغْرَزِ
و آنـچـه بـچـسـبـد و روى هـم قـرار گـیـرد بـر آن دو لبـم و حـركـتـهـاى تـلفظ زبانم و محل پیوست كام
حَنَكِ فَمى وَفَكّى وَمَنابِتِ اَضْراسى وَمَساغِ مَطْعَمى وَمَشْرَبى
(فـك بـالاى ) دهـان و آرواره ام و مـحـل بـیـرون آمـدن دنـدانـهـایـم و محل چشیدن خوراك و آشامیدنیها
یموَحِمالَهِ اُمِّ رَاءْسى وَبُلُوعِ فارِغِ حَباَّئِلِ عُنُقى وَمَا اشْتَمَلَ عَلیْهِ تامُورُ
و رشـتـه و عصب مغز سرم و لوله (حلق ) متصل به رگهاى گردنم و آنچه در برگرفته آن را
صَدْرى وَحمائِلِ حَبْلِ وَتینى وَنِیاطِ حِجابِ قَلْبى وَاءَفْلاذِ حَواشى
قفسه سینه ام و رشته هاى رگ قلبم و شاهرگ پرده دلم و پاره هاى گوشه و كنار
كَبِدى وَما حَوَتْهُ شَراسیفُ اَضْلاعى وَحِقاقُ مَفاصِلى وَقَبضُ
جگرم و آنچه را در بردارد استخوانهاى دنده هایم و سربندهاى استخوانهایم و انقباض
عَوامِلى وَاَطرافُِ اَنامِلى وَلَحْمى وَدَمى وَشَعْرى وَبَشَرى
عضلات بدنم و اطراف سر انگشتانم و گوشتم و خونم و موى بدنم و بشره پوستم
وَعَصَبى وَقَصَبى وَعِظامى وَمُخّى وَعُرُوقى وَجَمیعُِ جَوارِحى وَمَا
و عصبم و ساقم و استخوانم و مغزم و رگهایم و تمام اعضاء و جوارحم و آنچه بر اینها
انْتَسَجَ عَلى ذلِكَ اَیّامَ رِضاعى وَما اَقلَّتِ الاَْرْضُ مِنّى وَنَوْمى
بافته شده از دوران شیرخوارگیم و آنچه را زمین از من بر خود گرفته و خوابم
وَیَقَظَتى وَسُكُونى وَحَرَكاتِ رُكُوعى وَسُجُودى اَنْ لَوْ حاوَلْتُ
و بیداریم و آرمیدنم و حركتهاى ركوع و سجود من (گواهى دهم ) كه اگر تصمیم بگیرم
وَاجْتَهَدْتُ مَدَى الاَْعصارِ وَالاَْحْقابِ لَوْ عُمِّرْتُها اَنْ اءُؤَدِّىَ شُكْرَ
و بكوشم در طول قرون و اعصار بر فرض كه چنین عمرى بكنم و بخواهم شكر
واحِدَهٍ مِنْ اءَنْعُمِكَ مَا اسْتَطَعْتُ ذلِكَ اِلاّ بِمَنِّكَ الْمُوجَبِ عَلَىَّ بِهِ
یـكى از نعمتهاى تو را بجا آورم نخواهم توانست جز به لطف خود كه آن خود واجب كند بر من
شُكْرُكَ اَبَداً جَدیداً وَثَنآءً طارِفاً عَتیداً اَجَلْ وَلوْ حَرَصْتُ اَنـَا
سپاسگزاریت را دوباره از نو و موجب ستایشى تازه و ریشه دار گردد آرى و اگر حریص باشم من
وَالْعآدُّونَ مِنْ اَنامِكَ اءَنْ نُحْصِىَ مَدى اِنْعامِكَ سالِفِهِ وَ انِفِهِ ما
و حسابگران از مخلوقت كه بخواهیم اندازه نعمت بخشیهاى تو را از گذشته و آینده
حَصَرْناهُ عَدَداً وَلا اَحْصَیناهُ اَمَداًهَیْهاتَ اءنّى ذلِكَ وَاَنْتَ الْمُخْبِرُ فى
بـه حساب درآوریم نتوانیم بشماره درآوریم و نه از نظر زمان و اندازه آنرا احصاء كنیم ! هیهات ! كجا چنین چیزى میسر است
كِتابِكَ النّاطِقِ وَالنَّبَاءِ الصّادِقِ وَاِنْ تَعُدُّوا نِعْمَهَ الله لا تُحْصُوها
و تو خود در كتاب گویا و خبر راست و درستت خبر داده اى كه ((اگر بشمارید نعمت خدا را احصاء نتوانید كرد))
صَدَقَ كِتابُكَ اْللّهُمَّ وَاِنْبآؤُكَ وَبَلَّغَتْ اَنْبِیآؤُكَ وَرُسُلُكَ ما اَنْزَلْتَ
خـدایـا كـتـاب تو و خبرى كه دادى راست است و رساندند پیمبران و رسولانت هرچه را بر ایشان از وحى خویش فروفرستادى
عَلَیْهِمْ مِنْ وَحْیِكَ وَشَرَعْتَ لَهُمْ وَبِهِمْ مِنْ دینِكَ غَیْرَ اءَنّى یا اِلهى
و آنچه را تشریع كردى براى آنها و بوسیله آنها از دین و آیین خود جز اینكه معبودا
اَشْهَدُ بِجَُهْدى وَجِدّى وَمَبْلَغِ طاعَتى وَوُسْعى وَاءَقُولُ مُؤْمِناً
من گواهى دهم به سعى و كوششم و به اندازه رسائى طاعت و وسعم و از روى ایمان
مُوقِناً اَلْحَمْدُ لله الَّذى لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً فَیَكُونَ مَوْرُوثاً وَلَمْ یَكُنْ لَهُ
و یقین مى گویم ستایش خدایى را سزاست كه نگیرد فرزندى تا از او ارث برند و نیست برایش
شَریكٌ فى مُلْكِهِ فَیُضآدَُّهُ فیَما ابْتَدَعَ وَلا وَلِىُّ مِنَ الذُّلِّ فَیُرْفِدَهُ فیما
شـریـكـى در فـرمـانـروایـى تـا بـا او ضدّیت كنند در آنچه پدید آورد و نه نگهدارى از خوارى دارد تا كمكش كند در آنچه
صَنَعَ فَسُبْحانَهُ سُبْحانَهُ لَوْ كانَ فیهِما الِهَهٌ اِلا الله لَفَسَدَتا وَتَفَطَّرَتا
بوجود آورد پس منزه باد منزه كه اگر بود در آسمان و زمین خدایانى جز او هر دو تباه مى شدند و از هم متلاشى مى گشتند
سُبْحانَ الله الْواحِدِ الاَْحَدِ الصَّمَدِ الَّذى لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَكُنْ
منزه است خداى یگانه یكتاى بى نیازى كه فرزند ندارد و فرزند كسى نیست و نیست
لَهُ كُفُواً اَحَدٌ اَلْحَمْدُ لله حَمْداً یُعادِلُ حَمْدَ مَلاَّئِكَتِهِ الْمُقَرَّبینَ وَاَنْبِی آئِهِ
برایش همتایى هیچكس ستایش خداى را است ستایشى كه برابر ستایش فرشتگان مقرب او و پیمبران
الْمُرْسَلینَ وَصَلَّى الله عَلى خِیَرَتِهِ مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِیّینَ وَآلِهِ
مـرسـلش بـاشـد و درود خـدا بـر بـهـتـریـن خـلقـش مـحـمـد خـاتـم پـیـمـبـران و آل
الطَّیـِبـیـنَ الطـّاهـِریـنَ الْمـُخـلَصـیـنَ وَسـَلَّمَ
پاك و پاكیزه و خالص او باد و سلام
پـس شـروع فـرمـود آن حـضـرت در سـؤ ال و اهتمام نمود در دُعا و آب از دیده هاى
مبارَكَش جارى بود پس گفت :
اَللّهُمَّ اجْعَلْنى
خدایا چنانم
اَخْشاكَ كَانّى اَراكَ وَاَسْعِدْنى بِتَقویكَ وَلا تُشْقِنى بِمَعْصِیَتِكَ
ترسان خودت كن كه گویا مى بینمت و به پرهیزكارى از خویش خوشبختم گردان و به واسطه نافرمانیت بدبختم مكن
وَخِرْلى فى قَضآئِكَ وَبارِكْ لى فى قَدَرِكَ حَتّى لا اءُحِبَّ تَعْجیلَ ما
و در سـرنـوشـت خود خیر برایم مقدر كن و مقدراتت را برایم مبارك گردان تا چنان نباشم كه تعجیل آنچه را
اَخَّرْتَ وَلا تَاْخیرَ ما عَجَّلْتَ اَللّهُمَّ اجْعَلْ غِناىَ فى نَفْسى وَالْیَقینَ
تـو پـس انـداخته اى بخواهم و نه تاءخیر آنچه را تو پیش انداخته اى خدایا قرار ده بى نیازى در نفس من و یقین
فى قَلْبى وَالاِْخْلاصَ فى عَمَلى وَالنُّورَ فى بَصَرى وَالْبَصیرَهَ فى
در دلم و اخلاص در كردارم و روشنى در دیده ام و بینایى در
دینى وَمَتِّعْنى بِجَوارِحى وَاجْعَلْ سَمْعى وَبَصَرى اَلْوارِثَیْنِ مِنّى
دیـنـم و مـرا از اعـضـا و جوارحم بهره مند كن و گوش و چشم مرا وارث من گردان (كه تا دم مرگ بسلامت باشند)
وَانْصُرْنى عَلى مَنْ ظَلَمَنى وَاَرِنى فیهِ ثارى وَمَـاءرِبى وَاَقِرَّ بِذلِكَ
و یاریم ده بر آنكس كه به من ستم كرده و انتقام گیرى مرا و آرزویم را درباره اش به من بنمایان
عَیْنى اَللَّهُمَّ اكْشِفْ كُرْبَتى وَاسْتُرْ عَوْرَتى وَاْغْفِرْ لى خَطیَّئَتى
و دیده ام را در این باره روشن كن خدایا محنتم را برطرف كن و زشتیهایم بپوشان و خطایم بیامرز
وَاخْسَاءْ شَیْطانى وَفُكَّ رِهانى وَاْجَعْلْ لى یا اِلهى الدَّرَجَهَ الْعُلْیا فِى
و شـیـطـان و اهـریـمـنـم را از مـن بران و ذمه ام را از گِرو بِرَهان و قرار ده خدایا براى من درجه والا در
الاْ خِرَهِ وَالاُْوْلى اَللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ كَما خَلَقْتَنى فَجَعَلْتَنى سَمیعاً
آخرت و در دنیا خدایا حمد تو را است كه مرا آفریدى و شنوا
بَصیراً وَلَكَ الْحَمْدُ كَما خَلَقْتَنى فَجَعَلْتَنى خَلْقاً سَوِیّاً رَحْمَهً بى وَقَدْ
و بـیـنا قرارم دادى و ستایش تو را است كه مرا آفریدى و از روى مهرى كه به من داشتى
خلقتم را نیكو آراستى در
كُنْتَ عَنْ خَلْقى غَنِیّاً رَبِّ بِما بَرَاءْتَنْى فَعَدَّلْتَ فِطْرَتى رَبِّ بِما
صورتیكه تو از خلقت من بى نیاز بودى پروردگارا به آنطور كه مرا پدیدآوردى و در خلقتم اعتدال بكار بردى پروردگارا به آنطور
اَنْشَاءْتَنى فَاَحْسَنْتَ صُورَتى رَبِّ بِما اَحْسَنْتَ اِلَىَّ وَفى نَفْسى
كـه بـوجـودم آوردى و صـورتـم را نـیـكـو كردى پروردگارا به آنطور كه به من احسان كردى و
عافَیْتَنى رَبِّ بِما كَلاَْتَنى وَوَفَّقْتَنى رَبِّ بِما اَنـَعْمَتَ عَلَىَّ فَهَدَیْتَنى
عـافـیـتـم دادى پـروردگـارا آنـچـنـانـكـه مـرا مـحـافظت كردى و موفقم داشتى پروردگارا آنچنانكه بر من انعام كرده و هدایتم فرمودى
رَبِّ بِما اَوْلَیْتَنى وَمِنْ كُلِّ خَیْرٍ اَعْطَیْتَنى رَبِّ بِما اَطْعَمْتَنى
پـروردگارا چنانچه مرا مورد احسان قرار داده و از هر خیرى به من عطا كردى پروردگارا آنچنانكه مرا خوراندى
وَسَقَیْتَنى رَبِّ بِما اَغْنَیْتَنى وَاَقْنَیْتَنى رَبِّ بِما اَعَنْتَنى وَاَعْزَزْتَنى
و نـوشـانـدى پـروردگـارا آنـچـنـانـكـه بـى نـیازم كردى و سرمایه ام دادى پروردگارا آنچنانكه كمكم دادى و عزتم بخشیدى
رَبِّ بِما اَلْبَسْتَنى مِنْ سِتْرِكَ الصّافى وَیَسَّرْتَ لى مِنْ صُنْعِكَ
پروردگارا آنچنانكه مرا از خلعت باصفایت پوشاندى و از مصنوعاتت به حد
الْكافى صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَاَعِنّى عَلى بَواَّئِقِ الدُّهُورِ
كـافـى در اخـتـیـارم گـذاردى (چـنانكه این همه انعام به من كردى ) درود فرست بر محمد و آل محمد و كمكم ده بر پیش آمدهاى ناگوار روزگار
وَصُرُوفِ اللَّیالى وَالاَْیّامِ وَنَجِّنى مِنْ اَهْوالِ الدُّنْیا وَكُرُباتِ
و كشمكشهاى شبها و روزها و از هراسهاى دنیا و اندوههاى
الاْ خِرَهِوَاكْفِنى شَرَّ ما یَعْمَلُ الظّالِمُونَ فِى الاَْرْضِ اَللّهُمَّ ما اَخافُ
آخـرت نـجـاتم ده و از شر آنچه ستمگران در زمین انجام دهند مرا كفایت فرما خدایا از آنچه مى ترسم
فَاكْفِنى وَما اَحْذَرُ فَقِنى وَفى نَفْسى وَدینى فَاحْرُسْنى وَفى سَفَرى
كفایتم كن و از آنچه برحذرم ، نگاهم دار و خودم و دینم را
فَاحْفَظْنى وَفى اَهْلى وَمالى فَاخْلُفْنى وَفیما رَزَقْتَنى فَبارِكْ لى
حـفـظ كـن و در سفر محافظتم كن و در خانواده و مالم جانشین من باش و در آنچه روزیم كرده اى بركت ده و مرا
وَفى نَفْسى فَذَلِّلْنى وَفى اَعْیُنِ النّاسِ فَعَظِّمْنى وَمِنْ شَرِّ الْجِنِّ
در پیش خودم خوار كن و در چشم مردم بزرگم كن و از شر جن
وَالاِْنْسِ فَسَلِّمْنى وَبِذُنُوبى فَلا تَفْضَحْنى وَبِسَریرَتى فَلا تُخْزِنى
و انس بسلامتم بدار و به گناهان رسوایم مكن و به اندیشه هاى باطنم سرافكنده ام مكن
وَبِعَمَلى فَلا تَبْتَلِنى وَنِعَمَكَ فَلا تَسْلُبْنى وَاِلى غَیْرِكَ فَلا تَكِلْنى
و به كردارم دچارم مساز و نعمتهایت را از من مگیر و بجز خودت به دیگرى واگذارم مكن
اِلهى اِلى مَنْ تَكِلُنى اِلى قَریبٍ فَیَقْطَعُنى اَمْ اِلى بَعیدٍ فَیَتَجَهَّمُنى اَمْ
خـدایا به كه واگذارم مى كنى آیا به خویشاوندى كه از من بِبُرَد یا بیگانه اى كه مرا از خود دور كند یا به كسانى كه
اِلَى الْمُسْتَضْعَفینَ لى وَاَنْتَ رَبّى وَمَلیكُ اَمْرى اَشْكُو اِلَیْكَ غُرْبَتى
خوارم شمرند و تویى پروردگار من و زمامدار كار من بسوى تو شكایت آرم از غربت خود
وَبُعْدَ دارى وَهَوانى عَلى مَنْ مَلَّكْتَهُ اَمْرى اِلهى فَلا تُحْلِلْ عَلَىَّ
و دورى خـانـه ام و خواریم نزد كسى كه زمامدار كار من كردى خدایا پس خشم خود را بر من مبار
غَضَبَكَ فَاِنْ لَمْ تَكُنْ غَضِبْتَ عَلَىَّ فَلا اُبالى سُبْحانَكَ غَیْرَ اَنَّ
و اگـر بـر مـن خـشـم نـكـرده بـاشـى بـاكـى نـدارم ـ مـنـزهـى تـو ـ جـز ایـنـكـه در عـیـن حال
عافِیَتَكَ اَوْسَعُ لى فَاَسْئَلُكَ یا رَبِّ بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذى اَشْرَقَتْ لَهُ
عافیت تو وسیعتر است براى من پس از تو خواهم پروردگارا به نور ذاتت كه روشن شد بدان
الاَْرْضُ وَالسَّمواتُوَكُشِفَتْ بِهِ الظُّلُماتُ وَصَلَُحَ بِهِ اَمْرُ الاَْوَّلینَ
زمین و آسمانها و برطرف شد بدان تاریكیها و اصلاح شد بدان كار اولین
وَالاْ خِرینَ اَنْ لا تُمیتَنى عَلى غَضَبِكَ وَلا تُنْزِلَْ بى سَخَطَكَ لَكَ
و آخـریـن كـه مـرا بـر حـال غـضـب خـویـش نـمـیـرانـى و خـشـمـت را بـر مـن نازل مفرمایى
الْعُتْبى لَكَ الْعُتْبى حَتّى تَرْضى قَبْلَ ذلِك لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ رَبَّ الْبَلَدِ
مؤ اخذه و بازخواست حق تو است تا گاهى كه پیش از آن راضى شوى معبودى جز تو نیست كه پروردگار شهر
الْحَرامِ وَالْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَالْبَیْتِ الْعَتیقِ الَّذى اَحْلَلْتَهُ الْبَرَكَهَ وَجَعَلْتَهُ
مـحـتـرم و مـشـعـر الحـرام و خـانـه كـعـبـه اى آن خـانـه اى كـه بـركـت را بـدان نازل كردى و آنرا براى
لِلنّاسِ اَمْناً یا مَنْ عَفا عَنْ عَظیمِ الذُّنُوبِ بِحِلْمِهِ یا مَنْ اَسْبَغَ النَّعْمآءَ
مردمان خانه امنى قرار دادى اى كسى كه از گناهان بزرگ به بردبارى خود درگذرى اى كه نعمتها را
بِفَضْلِهِ یا مَنْ اَعْطَى الْجَزیلَ بِكَرَمِهِ یا عُدَّتى فى شِدَّتى یا
بـه فـضل خود فراوان گردانى اى كه عطایاى شایان را به كرم خود بدهى اى ذخیره ام در سختى اى
صاحِبى فى وَحْدَتى یا غِیاثى فى كُرْبَتى یا وَلِیّى فى نِعْمَتى یا
رفیق و همدمم در تنهایى اى فریادرس من در گرفتارى اى ولى من در نعمتم اى
اِلـهى وَاِلـهَ آبائى اِبْراهیمَ وَاِسْماعیلَ وَاِسْحقَ وَیَعْقُوبَ وَرَبَّ
معبود من و معبود پدرانم ابراهیم و اسمعیل و (معبود) اسحاق و یعقوب و پروردگار
جَبْرَئیلَ وَمیكائیلَ وَاِسْرافیلَ وَربَّ مُحَمَّدٍ خاتِمِ النَّبِیّینَ وَ الِهِ
جـبـرئیـل و مـیـكـائیـل و اسـرافـیـل و پـروردگـار مـحـمـد خـاتـم پـیـمـبـران و آل
الْمُنْتَجَبینَ وَمُنْزِلَ التَّوریهِ وَالاِْ نْجیلِ وَالزَّبُورِ وَالْفُرْقانِ وَمُنَزِّلَ
بـرگـزیـده اش و فـروفـرسـتـنـده تـورات و انـجـیـل و زبـور و قـرآن و نازل كننده
كـهیَّعَّصَّ وَطـه وَیسَّ وَالْقُرآنِ الْحَكیمِ اَنْتَ كَهْفى حینَ تُعْیینِى
كهیعص و طه و ((یس و قرآن حكمت آموز)) تویى پناه من هنگامى كه درمانده ام كنند
الْمَذاهِبُ فى سَعَتِها وَتَضیقُ بِىَ الاَْرْضُ بِرُحْبِها وَلَوْلا رَحْمَتُكَ
راهها با همه وسعتى كه دارند و زمین بر من تنگ گیرد با همه پهناوریش و اگر نبود رحمت تو
لَكُنْتُ مِنَ الْهالِكینَ وَاَنْتَ مُقیلُ عَثْرَتى وَلَوْلا سَتْرُكَ اِیّاىَ لَكُنْتُ
بـطور حتم من هلاك شده بودم و تویى نادیده گیر لغزشم و اگر پرده پوشى تو نبود مسلما
مِنَ الْمَفْضُوحینَ وَاَنْتَ مُؤَیِّدى بِالنَّصْرِ عَلى اَعْدآئى وَلَوْلا نَصْرُكَ
مـن از رسـواشـدگـان بودم و تویى كه به یارى خود مرا بر دشمنانم یارى دهى و اگر نبود یارى تو
اِیّاىَ لَكُنْتُ مِنَ الْمَغْلُوبینَ یا مَنْ خَصَّ نَفْسَهُ بِالسُّمُوِّ وَالرِّفْعَهِ
من مغلوب شده بودم اى كه مخصوص كرده خود را به بلندى و برترى
فَاَوْلِیآئُهُ بِعِزِّهِ یَعْتَزُّونَ یا مَنْ جَعَلَتْ لَهُ الْمُلوُكُ نیرَ الْمَذَلَّهِ
و دوستانش بوسیله عزت او عزت یابند اى كه پادشاهان در برابرش طوق خوارى
عَلى اَعْناقِهِمْ فَهُمْ مِنْ سَطَواتِهِ خائِفُونَ یَعْلَمُ خائِنَهَ الاَْعْیُنِ وَما
بـه گردن گذارند و آنها از سَطَوَتَش ترسانند مى داند حركت (یا خیانت ) چشمها و آنچه را سینه ها
تُخْفِى الصُّدُورُ وَ غَیْبَ ما تَاْتى بِهِ الاَْزْمِنَهُ وَالدُّهُورُ یا مَنْ لا یَعْلَمُ
پنهان كنند و حوادثى كه در كمون زمانها و روزگارها است اى كه نداند
كَیْفَ هُوَ اِلاّ هُوَی ا مَنْ لا یَعْلَمُ م ا هُوَ اِلاّ هُوَ ی ا مَنْ لا یَعْلَمُهُ اِلاّ هُوَ ی ا
چگونگى او را جز خود او اى كه نداند چیست او جز او اى كه نداند او را جز خود او
مَنْ كَبَسَ الاَْرْضَ عَلَى الْمآءِ وَسَدَّ الْهَوآءَ بِالسَّمآءِ یا مَنْ لَهُ اَكْرَمُ
اى كه زمین را بر آب فرو بُردى و هوا را به آسمان بستى اى كه گرامى ترین
الاَْسْمآءِ یا ذَاالْمَعْرُوفِ الَّذى لا یَنْقَطِعُ اَبَداً یا مُقَیِّضَ الرَّكْبِ
نامها از او است اى دارنده احسانى كه هرگز قطع نشود اى گمارنده كاروان براى نجات
لِیُوسُفَ فِى الْبَلَدِ الْقَفْرِ وَمُخْرِجَهُ مِنَ الْجُبِّ وَجاعِلَهُ بَعْدَ الْعُبُودِیَّهِ
یـوسـف در آن جـاى بـى آب و علف و بیرون آورنده اش از چاه و رساننده اش به پادشاهى پس از بندگى
مَلِكاً یا ر ادَّهُ عَلى یَعْقُوبَ بَعْدَ اَنِ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ
اى كـه او را بـرگـردانـدى بـه یـعـقوب پس از آنكه دیدگانش از اندوه سفید شده بود و آكنده از غم بود
كَظیمٌ یا كاشِفَ الضُّرِّ وَالْبَلْوى عَنْ اَیُّوبَ وَمُمْسِكَ یَدَىْ اِبْرهیمَ
اى برطرف كننده سختى و گرفتارى از ایوب و اى نگهدارنده دستهاى ابراهیم
عَنْ ذَبْحِ ابْنِهِ بَعْدَ كِبَرِ سِنِّهِ وَفَنآءِ عُمُرِهِ یا مَنِ اسْتَجابَ لِزَكَرِیّا
از ذبـح پـسـرش پـس از سـن پـیـرى و بـسـرآمدن عمرش اى كه دعاى زكریا را به اجابت رساندى
فَوَهَبَ لَهُ یَحْیى وَلَمْ یَدَعْهُ فَرْداً وَحیداً یا مَنْ اَخْرَجَ یُونُسَ مِنْ
و یـحـیى را به او بخشیدى و او را تنها و بى كس وامگذاردى اى كه بیرون آورد یونس را از
بَطْنِ الْحُوتِ یا مَنْ فَلَقَ الْبَحْرَ لِبَنىَّ اِسْرآئی لَ فَاَنْجاهُمْ وَجَعَلَ
شـكـم مـاهـى اى كـه شـكـافـت دریـا را بـراى بـنـى اسرائیل و (از فرعونیان ) نجاتشان داد
فِرْعَوْنَ وَجُنُودَهُ مِنَ الْمُغْرَقینَ یا مَنْ اَرْسَلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ بَیْنَ
و فرعون و لشكریانش را غرق كرد اى كه فرستاد بادها را نوید دهندگانى پیشاپیش
یَدَىْ رَحْمَتِهِ یا مَنْ لَمْ یَعْجَلْ عَلى مَنْ عَصاهُ مِنْ خَلْقِهِ یا مَنِ
آمدن رحمتش اى كه شتاب نكند بر (عذاب ) نافرمانان از خلق خود اى كه
اسْتَنْقَذَ السَّحَرَهَ مِنْ بَعْدِ طُولِ الْجُحُودِ وَقَدْ غَدَوْا فى نِعْمَتِهِیَاْكُلُونَ
نـجـات بـخـشـید ساحران (فرعون ) را پس از سالها انكار (و كفر) و چنان بودند كه متنعّم به نعمتهاى خدا بودند
رِزْقَهُ وَیَعْبُدُونَ غَیْرَهُ وَقَدْ حاَّدُّوهُ وَناَّدُّوهُ وَكَذَّبُوا رُسُلَهُ یا اَلله یا اَلله
كـه روزیـش را مـى خـوردنـد ولى پـرستش دیگرى را مى كردند و با خدا دشمنى و ضدیت داشتند و رسولانش را تكذیب مى كردند اى خدا
یا بَدىَُّ یا بَدیعُ لا نِدَّلَكَ یا دآئِماً لا نَفادَ لَكَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ یا
اى خـدا اى آغـازنـده اى پـدیـدآورنـده اى كـه هـمـتـا نـدارى اى جـاویـدانـى كـه زوال ندارى اى زنده در آنگاه كه زنده اى نبود
مُحْیِىَ الْمَوْتى یا مَنْ هُوَ قآئِمٌ عَلى كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ یا مَنْ قَلَّ لَهُ
اى زنده كن مردگان اى كه مراقبت دارى بر هركس بدانچه انجام داده اى كه سپاسگزارى من برایش اندك است
شُكْرى فَلَمْ یَحْرِمْنى وَعَظُمَتْ خَطیَّئَتى فَلَمْ یَفْضَحْنى وَرَ انى عَلَى
ولى محرومم نكند و خطایم بزرگ است ولى رسوایم نكند و مرا بر
الْمَعاصى فَلَمْ یَشْهَرْنى یا مَنْ حَفِظَنى فى صِغَرى یا مَنْ رَزَقَنى
نـافـرمـانـى خویش بیند ولى پرده ام ندرد اى كه مرا در كودكى محافظت كردى اى كه در بزرگى روزیم دادى
فى كِبَرى یا مَنْ اَیادیهِ عِنْدى لا تُحْصى وَنِعَمُهُ لا تُجازى یا مَنْ
اى كه اندازه مرحمت هایى كه به من كردى بشماره نیاید و نعمتهایش را تلافى ممكن نباشد اى كه
عارَضَنى بِالْخَیْرِ وَالاِْحْسانِ وَعارَضْتُهُ بِالاِْسائَهِ وَالْعِصْیانِ یا مَنْ
روبرو شد با من به نیكى و احسان ولى من با او به بدى و گناه روبرو شدم اى كه
هَدانى لِلاْ یمانِ مِنْ قَبْلِ اَنْ اَعْرِفَ شُكْرَ الاِْمْتِنانِ یا مَنْ دَعَوْتُهُ
مـرا بـه ایـمـان هـدایـت كـرد پـیـش از آنـكـه بشناسم طریقه سپاسگزارى نعمتش را اى كه خواندمش
مَریضاً فَشَفانى وَعُرْیاناً فَكَسانى وَجـائِعاً فَاَشْبَعَنى وَعَطْشانَ
در حـال بـیمارى و او شفایم داد و در برهنگى و او مرا پوشاند و در گرسنگى و او سیرم كرد و در تشنگى
فَاَرْوانى وَذَلیلاً فَاَعَزَّنى وَجاهِلاً فَعَرَّفَنى وَوَحیداً فَكَثَّرَنى وَغائِباً
و او سـیـرابـم كـرد و در خـوارى و او عـزتـم بخشید و در نادانى و او معرفتم بخشید و در تنهایى و او فزونى جمعیت به من داد
فَرَدَّنى وَمُقِلاًّ فَاَغْنانى وَمُنْتَصِراً فَنَصَرَنى وَغَنِیّاً فَلَمْ یَسْلُبْنى
و در دورى از وطـن و او بـازم گـردانـد و در نـدارى و او دارایـم كـرد و در كـمك خواهى و او یاریم داد و در ثروتمندى و او از من سلب نفرمود
وَاَمْسَكْتُ عَنْ جَمیعِ ذلِكَ فَابْتَدَاَنى فَلَكَ الْحَمْدُ وَالشُّكْرُ یا مَنْ
و (هـنـگـامـى كـه ) از هـمـه ایـن خواسته ها دم بستم تو آغاز كردى پس از آن تو است حمد و سپاس اى كه
اَقالَ عَثْرَتى وَنَفَّسَ كُرْبَتى وَاَجابَ دَعْوَتى وَسَتَرَ عَوْرَتى وَغَفَرَ
لغـزشـم را نادیده گرفت و گرفتگى را از من دور كرد و دعایم را اجابت فرمود و عیبم را پوشاند و گناهانم را آمرزید
ذُنُوبى وَبَلَّغَنى طَلِبَتى وَنَصَرَنى عَلى عَدُوّى وَاِنْ اَعُدَّ نِعَمَكَ
و به خواسته ام رسانید و بر دشمنم یارى داد و اگر بخواهم نعمتها
وَمِنَنَكَ وَكَرائِمَ مِنَحِكَ لا اُحْصیها یا مَوْلاىَ اَنْتَ الَّذى مَنَنْتَ اَنْتَ
و عـطـاهـا و مـراحم بزرگ تو را بشمارم نتوانم اى مولاى من این تویى كه منت نهادى و این تویى
الَّذى اَنْعَمْتَ اَنْتَ الَّذى اَحْسَنْتَ اَنْتَ الَّذى اَجْمَلْتَ اَنْتَ الَّذى
كـه نـعـمـت دادى ایـن تـویى كه احسان فرمودى این تویى كه نیكى كردى این تویى كه فزونى
اَفْضَلْتَ اَنْتَ الَّذى اَكْمَلْتَ اَنْتَ الَّذى رَزَقْتَ اَنْتَ الَّذى وَفَّقْتَ اَنْتَ
بـخـشیدى این تویى كه كامل كردى این تویى كه روزى دادى این تویى كه توفیق دادى این تویى
الَّذى اَعْطَیْتَ اَنْتَ الَّذى اَغْنَیْتَ اَنْتَ الَّذى اَقْنَیْتَ اَنْتَ الَّذى اوَیْتَ
كـه عـطـا كردى این تویى كه بى نیاز كردى این تویى كه ثروت بخشیدى این تویى كه ماءوى دادى این
اَنْتَ الَّذى كَفَیْتَ اَنْتَ الَّذى هَدَیْتَ اَنْتَ الَّذى عَصَمْتَ اَنْتَ الَّذى
تـویـى كـه كفایت كردى این تویى كه هدایت كردى این تویى كه نگهداشتى این تویى كه
سَتَرْتَ اَنْتَ الَّذى غَفَرْتَ اَنْتَ الَّذى اَقَلْتَ اَنْتَ الَّذى مَكَّنْتَ اَنْتَ
پوشاندى این تویى كه آمرزیدى این تویى كه نادیده گرفتى این تویى كه قدرت و چیرگى دادى این تویى
الَّذى اَعْزَزْتَ اَنْتَ الَّذى اَعَنْتَ اَنْتَ الَّذى عَضَدْتَ اَنْتَ الَّذى
كه عزت بخشیدى این تویى كه كمك كردى این تویى كه پشتیبانى كردى این تویى كه
اَیَّدْتَ اَنْتَ الَّذى نَصَرْتَ اَنْتَ الَّذى شَفَیْتَ اَنْتَ الَّذى عافَیْتَ اَنْتَ
تـاءیـیـد كـردى این تویى كه یارى كردى این تویى كه شفا دادى این تویى كه عافیت دادى این تویى
الَّذى اَكْرَمْتَ تَبارَكْتَ وَتَعالَیْتَ فَلَكَ الْحَمْدُ دآئِماً وَلَكَ الشُّكْرُ
كـه اكـرام كـردى بـزرگـى و بـرتـرى از تـو اسـت و ستایش همیشه مخصوص تو است و سپاسگزارى دائمى و جاوید
واصِباً اَبَداً ثُمَّ اَنـَا یا اِلهىَ الْمُعْتَرِفُ بِذُنُوبى فَاغْفِرْها لى اَنـَا الَّذى
از آن تواست و اما من اى معبودم كسى هستم كه به گناهانم اعتراف دارم پس آنها را بیامرز و این منم كه
اَسَاْتُ اَنـَاالَّذى اَخْطَاْتُ اَنـَاالَّذى هَمَمْتُ اَنـَاالَّذى جَهِلْتُ اَنـَاالَّذى
بد كردم این منم كه خطا كردم این منم كه (به بدى ) همت گماشتم این منم كه نادانى كردم این منم كه
غَفَلْتُ اَنـَا الَّذى سَهَوْتُ اَنـَا الَّذِى اعْتَمَدْتُ اَنـَا الَّذى تَعَمَّدْتُ اَنـَا
غفلت ورزیدم این منم كه فراموش كردم این منم كه (به غیر یا به خود) اعتماد كردم این منم
الَّذى وَعَدْتُ وَاَنـَاالَّذى اَخْلَفْتُ اَنـَاالَّذى نَكَثْتُ اَنـَا الَّذى اَقْرَرْتُ اَنـَا
كـه (بـه كـاربـد) تـعمّد كردم این منم كه وعده دادم واین منم كه خلف وعده كردم این منم كه پیمان شكنى كردم این منم كه به بدى اقراركردم
الَّذِى اعْتَرَفْتُ بِنِعْمَتِكَ عَلَىَّ وَعِنْدى وَاَبوُءُ بِذُنُوبى فَاغْفِرْها لى یا
ایـن مـنـم كـه بـه نـعـمـت تـو بـر خـود و در پـیـش خـود اعـتراف دارم و با گناهانم بسویت بازگشته ام پس آنها را بیامرز اى
مَنْ لا تَضُرُّهُ ذُنُوبُ عِبادِهِ وهُوَ الَغَنِىُّ عَنْ طاعَتِهِمْ وَالْمُوَفِّقُ مَنْ
كـه زیـانش نرساند گناهان بندگان و از اطاعت ایشان بى نیازى و تو آنى كه هركس از بندگان
عَمِلَ صالِحاً مِنْهُمْ بِمَعُونَتِهِ وَرَحْمَتِهِ فَلَكَ الْحَمْدُ اِلـهى وَسَیِّدى
كردار شایسته اى انجام دهد به رحمت خویش توفیقش دهى پس تو را است ستایش اى معبود و آقاى من
اِلـهى اَمَرْتَنى فَعَصَیْتُكَ وَنَهَیْتَنى فَارْتَكَبْتُ نَهْیَكَ فَاَصْبَحْتُ لا ذا
خـدایـا بـه من دستور دادى و من نافرمانى كردم و نهى فرمودى ولى من نهى تو را مرتكب شدم و اكنون به حالى افتاده ام كه
بَر آءَهٍ لى فَاَعْتَذِرَُ وَلاذا قُوَّهٍ فَاَنْتَصِرَُ فَبِاءَىِّ شَىْءٍ اَسْتَقْبِلُكَ یا
نـه وسـیـله تبرئه اى دارم كه پوزش خواهم و نه نیرویى دارم كه بدان یارى گیرم پس به چه وسیله با تو روبرو شوم
مَوْلاىَ اَبِسَمْعى اَمْ بِبَصَرى اَمْ بِلِسانى اَمْ بِیَدى اَمْ بِرِجْلى اَلـَیْسَ
اى مولاى من آیا به گوشم یا به چشمم یا به زبانم یا به دستم یا به پایم آیا
كُلُّها نِعَمَكَ عِندى وَبِكُلِّها عَصَیْتُكَ یا مَوْلاىَ فَلَكَ الْحُجَّهُ وَالسَّبیلُ
همه اینها نعمتهاى تو نیست كه در پیش من بود و با همه آنها تو را معصیت كردم اى مولاى من پس تو حجت و راه مؤ اخذه
عَلَىَّ یا مَنْ سَتَرَنى مِنَ الاْ باءِ وَالاُْمَّهاتِ اَنْ یَزجُرُونى وَمِنَ
بر من دارى اى كه مرا پوشاندى از پدران و مادران كه مرا از نزد خود برانند و از
الْعَشائِرِ وَالاِْخْوانِ اَنْ یُعَیِّرُونى وَمِنَ السَّلاطینِ اَنْ یُعاقِبُونى وَلَوِ
فامیل و برادران كه مرا سرزنش كنند و از سلاطین و حكومتها كه مرا شكنجه كنند و اگر
اطَّلَعُوا یا مَوْلاىَ عَلى مَا اطَّلَعْتَ عَلَیْهِ مِنّى اِذاً ما اَنْظَرُونى
آنـها مطلع بودند اى مولاى من بر آنچه تو بر آن مطلعى از كار من در آن هنگام مهلتم نمى دادند
وَلَرَفَضُونى وَقَطَعُونى فَها اَنـَا ذا یا اِلـهى بَیْنَ یَدَیْكَ یا سَیِّدى
و از خود دورم مى كردند و از من مى بریدند و اینك خدایا این منم كه در پیشگاهت ایستاده اى آقاى من
خاضِعٌ ذَلیلٌ حَصیرٌ حَقیرٌ لا ذُو بَر آئَهٍ فَاَعْتَذِرَُ وَلا ذُو قُوَّهٍ فَاَنْتَصِرَُ
بـا حـال خـضوع و خوارى و درماندگى و كوچكى نه وسیله تبرئه جویى دارم كه پوزش طلبم و نه نیرویى كه یارى جویم
وَلا حُجَّهٍ فَاَحْتَجَُّ بِها وَلا قائِلٌ لَمْ اَجْتَرِحْ وَلَمْ اَعْمَلْ سُوَّءاً وَما عَسَى
و نـه حـجـت و بـرهانى كه بدان چنگ زنم و نه مى توانم بگویم كه گناه نكرده ام و كجا مى تواند انكار ـ فرضا كه انكار كنم
الْجُحُودَ وَلَوْ جَحَدْتُ یا مَوْلاىَ یَنْفَعُنى كَیْفَ وَاَنّى ذلِكَ وَجَوارِحى
اى مولاى من ـ سودم بخشد! چگونه ؟ و كجا؟ با اینكه تمام اعضاى من
كُلُّها شاهِدَهٌ عَلَىَّ بِما قَدْ عَمِلْتُ وَعَلِمْتُ یَقیناً غَیْرَ ذى شَكٍّ اَنَّكَ
گواهند بر من به آنچه انجام داده و به یقین مى دانم و هیچگونه شك و تردیدى ندارم كه تو از كارهاى بزرگ از من
سآئِلى مِنْ عَظایِمِ الاُْمُورِ وَاَنَّكَ الْحَكَمُ الْعَدْلُ الَّذى لا تَجُورُ
پرسش خواهى كرد و تویى آن داور عادلى كه ستم نكند و همان عدالتت
وَعَدْلُكَ مُهْلِكى وَمِنْ كُلِّ عَدْلِكَ مَهْرَبى فَاِنْ تُعَذِّبْنى یا اِلـهى
مرا هلاك كند و از تمام عدالت تو مى گریزم اگر عذابم كنى خدایا
فَبِذُنُوبى بَعْدَ حُجَّتِكَ عَلَىَّ وَاِنْ تَعْفُ عَنّى فَبِحِلْمِكَ وَجُودِكَ
بـواسـطـه گـنـاهـان مـن اسـت پـس از آنـكه حجت بر من دارى و اگر از من درگذرى پس به بردبارى و بخشندگى و
وَكـَرَمـِكَ لا اِلهَ اِلاّ اَنـْتَ سـُبـْح انـَكَ اِنـّى كـُنـْتُ مـِنَ الظّ الِمـیـنَ لا اِل هَ اِلاّ
بزرگوارى تو است معبودى جز تو نیست منزهى تو و من از ستمكارانم معبودى جز تو
اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الْمُسْتَغْفِرینَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَكَ
نیست منزهى تو و من از آمرزش خواهانم معبودى جز تو نیست منزهى تو
اِنّى كُنْتُ مِنَ الْمُوَحِّدینَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ
و من از یگانه پرستانم معبودى نیست جز تو منزهى تو و من از
الْخـاَّئِفـیـنَ لا اِلهَ اِلاّ اَنـْتَ سـُبـْح انـَكَ اِنـّى كـُنـْتُ مـِنَ الْوَجـِلیـنَ لا اِل هَ اِلاّ
ترسناكانم معبودى جز تو نیست منزهى تو و من از هراسناكانم معبودى جز تو نیست
اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الرَّاجینَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَكَ اِنّى
منزهى تو و من از امیدوارانم معبودى نیست جز تو منزهى تو و
كُنْتُ مِنَ الرّاغِبینَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الْمُهَلِّلینَ لا
مـن از مـشـتـاقـانـم مـعـبـودى جـز تـو نـیـسـت مـنـزهـى تـو و مـن از تهلیل (لااله الاالله ) گویانم
اِلهَ اِلاّ اَنـْتَ سـُبـْح انـَكَ اِنـّى كـُنـْتُ مـِنـَالسـّـ اَّئِلیـنَ لا اِل هَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَكَ
معبودى جز تو نیست منزهى تو و من از خواهندگانم معبودى جز تو نیست منزهى تو
اِنّى كُنْتُ مِنَ الْمُسَبِّحینَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ
و من از تسبیح گویانم معبودى جز تو نیست منزهى تو و من از تكبیر
الْمُكَبِّرینَ لااِلهَاِلاّ اَنْتَ سُبْح انَكَ رَبّى وَرَبُّ اب اَّئِىَ الاَْوَّلینَ اَللّ هُمَّ
(الله اكـبـر) گـویانم معبودى نیست جز تو منزهى تو پروردگار من و پروردگار پدران پیشین من خدایا
هذا ثَنائى عَلَیْكَ مُمَجِّداً وَاِخْلاصى لِذِكْرِكَ مُوَحِّداً وَاِقْرارى
این است ستایش من بر تو در مقام تمجیدت و این است اخلاص من بذكر در مقام یكتاپرستیت و اقرار من
بِـالائِكَ مُعَدِّداً وَاِنْ كُنْتُ مُقِرّاً اَنّى لَمْ اُحْصِها لِكَثْرَتِها وَسُبُوغِها
بـه نـعـمتهایت در مقام شماره آنها گرچه من اقرار دارم كه آنها را نتوانم بشماره درآورم از بسیارى آنها و فراوانى
وَتَظاهُرِها وَتَقادُمِها اِلى حادِثٍ ما لَمْ تَزَلْ تَتَعَهَّدُنى بِهِ مَعَها مُنْذُ
و آشـكـارى آنـهـا و پیشى جُستن آنها از زمان پیدایش من كه همواره در آن عهد مرا بوسیله آن نعمتها یادآورى مى كردى
خَلَقْتَنى وَبَرَاْتَنى مِنْ اَوَّلِ الْعُمْرِ مِنَ الاِْغْنآءِ مِنَ الْفَقْرِ وَكَشْفِ
از آن سـاعـت كـه مرا آفریدى و خلق كردى از همان ابتداى عمر كه از ندارى و فقر مرا به توانگرى درآوردى
الضُّرِّوَتَسْبیبِ الْیُسْرِ وَدَفْعِ الْعُسْرِ وَتَفریجِ الْكَرْبِ وَالْعافِیَهِ فِى
و گرفتاریم برطرف كردى و اسباب آسایش مرا فراهم ساختى و سختى را دفع نموده و اندوه را زدودى و تنم را تندرست و
الْبَدَنِ وَالسَّلامَهِ فِى الدّینِ وَلَوْ رَفَدَنى عَلى قَدْرِ ذِكْرِ نِعْمَتِكَ جَمیعُ
دینم را بسلامت داشتى و اگر یاریم دهند به اندازه اى كه نعمتت را ذكر كنم تمام
الْعالَمینَ مِنَ الاَْوَّلینَ وَالاْ خِرینَ ما قَدَرْتُ وَلاهُمْ عَلى ذلِكَ
جهانیان از اولین و آخرین نه من قدرت ذكرش را دارم نه آنها منزهى تو
تَقَدَّسْتَ وَتَعالَیْتَ مِنْ رَبٍّ كَریمٍ عَظیمٍ رَحیمٍ لا تُحْصى الاَّؤُكَ وَلا
و بـرتـرى از اینكه پروردگارى هستى كریم و بزرگ و مهربان كه مهرورزى هایت به شماره درنیاید
یُبْلَغُ ثَنآؤُكَ وَلا تُكافى نَعْمآؤُكَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ
و سـتـایـشـت بـه آخـر نـرسـد و نـعـمـتـهـایت را تلافى نتوان كرد درود فرست بر محمد و آل محمد
وَاَتْمِمْ عَلَیْنا نِعَمَكَ وَاَسْعِدْنا بِطاعَتِكَ سُبْحانَكَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اَللَّهُمَّ
و كـامـل گـردان بـر مـا نعمتهایت را و بوسیله اطاعت خویش سعادتمندمان گردان منزهى تو معبودى جز تو نیست خدایا
اِنَّكَ تُجیبُ الْمُضْطَرَّ وَتَكْشِفُ السُّوَّءَوَتُغیثُ الْمَكْرُوبَ وَتَشْفِى
تـویـى كـه اجـابـت كـنـى دعـاى درمانده را و برطرف كنى بدى را و فریادرسى كنى از گرفتار و شفا دهى
السَّقیمَ وَتُغْنِى الْفَقیرَ وَتَجْبُرُ الْكَسیرَوَتَرْحَمُ الصَّغیرَ وَتُعینُ الْكَبیرَ
بـه بـیـمـار و بـى نـیـاز كـنـى فـقـیـر را و مـرمـت كـنى شكستگى را و رحم كنى به كودك خردسال و یارى دهى به پیر كهنسال
وَلَیْسَ دُونَكَ ظَهیرٌ وَلا فَوْقَكَ قَدیرٌ وَاَنْتَ الْعَلِىُّ الْكَبیرُ یا مُطْلِقَ
و جز تو پشتیبانى نیست و نه فوق (توانایى ) تو توانایى و تویى والاى بزرگ اى
الْمُكَبَّلِ الاَْسیرِ یا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغیرِ یا عِصْمَهَ الْخآئِفِ
رهـاكـنـنـده اسـیـر در كـُنـد و زنـجـیـر اى روزى دهـنـده كـودك خردسال اى پناه شخص ترسانى
الْمُسْتَجیرِ یا مَنْ لا شَریكَ لَهُ وَلا وَزیرَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ
كـه پـنـاه جـویـد اى كـه شـریـك و وزیـرى بـراى او نـیـسـت درود فـرسـت بـر مـحـمـد و آل
مُحَمَّدٍ وَاَعْطِنى فى هذِهِ الْعَشِیَّهِ اَفْضَلَ ما اَعْطَیْتَ وَاَنـَلْتَ اَحَداً مِنْ
محمد و عطا كن به من در این شام بهترین چیزى را كه عطا كردى و دادى به یكى از
عِبادِكَ مِنْ نِعْمَهٍ تُولیها وَ الاَّءٍ تُجَدِّدُه ا وَبَلِیَّهٍ تَصْرِفُه ا وَكُرْبَهٍ
بندگانت چه آن نعمتى باشد كه مى بخشى و یا احسانهایى كه تازه كنى و بلاهایى كه مى گردانى و غم و اندوهى كه
تَكْشِفُها وَدَعْوَهٍ تَسْمَعُها وَحَسَنَهٍ تَتَقَبَّلُها وَسَیِّئَهٍ تَتَغَمَّدُها اِنَّكَ
برطرف كنى و دعایى كه اجابت كنى و كار نیكى كه بپذیرى و گناهانى كه بپوشانى كه براستى
لَطیفٌ بِما تَشاَّءُ خَبیرٌ وَعَلى كُلِّشَىْءٍ قَدیرٌ اَللَّهُمَّ اِنَّكَ اَقْرَبُ مَنْ
تو بهر چه خواهى دقیق و آگاهى و بر هرچیز توانایى خدایا تو نزدیكترین كسى هستى كه
دُعِىَ وَاَسْرَعُ مَنْ اَجابَ وَاَكْرَمُ مَنْ عَفى وَاَوْسَعُ مَنْ اَعْطى وَاَسْمَعُ
خـوانـنـدت و از هـركـس زودتـر اجـابـت كـنـى و در گـذشـت از هـركـس بزرگوارترى و در عطابخشى عطایت از همه وسیعتر
مَنْ سُئِلَ یا رَحمنَ الدُّنْیا وَالاْ خِرَهِ وَرحیمَهُما لَیْسَ كَمِثْلِكَ مَسْئُولٌ
ودراجـابـت درخـواسـت ازهمه شنواترى اى بخشاینده دنیا و آخرت و مهربان آن دو براستى كسى كه مانند تو از او درخواست شود
وَلا سِواكَ مَاْمُولٌ دَعَوْتُكَ فَاَجَبْتَنى وَسَئَلْتُكَ فَاَعْطَیْتَنى وَرَغِبْتُ
نـیـسـت و جـز تـو آرزو شده اى نیست خواندمت و تو اجابت كردى و درخواست كردم و تو عطا كردى و به درگاه تو میل كردم
اِلَیْكَ فَرَحِمْتَنى وَوَثِقْتُ بِكَ فَنَجَّیْتَنى وَفَزِعْتُ اِلَیْكَ فَكَفَیْتَنى اَللّهُمَّ
و تـو مـرا مورد مهر خویش قرار دادى و به تو اعتماد كردم و تو نجاتم دادى و به درگاه تو نالیدم و تو كفایتم كردى خدایا
فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ وَنَبِیِّكَ وَعَلى الِهِ الطَّیِّبینَ
درود فـرسـت بـر مـحـمـد بـنـده و رسـول و پـیـامـبـرت و بـر آل پاك
الطّاهِرینَ اَجْمَعینَ وَتَمِّمْ لَنا نَعْمآئَكَ وَهَنِّئْنا عَطآئَكَ وَاكْتُبْنا لَكَ
و پـاكیزه اش همگى و نعمتهاى خود را بر ما كامل گردان و عطایت را بر ما گوارا كن و نام ما را در زمره
شاكِرینَ وَلاِ لاَّئِكَ ذ اكِرینَ امینَ امینَ رَبَّ الْع الَمینَ اَللّ هُمَّ ی ا مَنْ
سپاسگزارانت بنویس و هم جزء یادكنندگان نعمتهایت آمین آمین اى پروردگار جهانیان خدایا اى كه
مَلَكَ فَقَدَرَوَقَدَرَ فَقَهَرَ وَعُصِىَ فَسَتَرَ وَاسْتُغْفِرَ فَغَفَرَ یا غایَهَ
مالك آمد و توانا، و توانا است و قاهر و نافرمانى شد ولى پوشاند و آمرزشش خواهند و آمرزد اى كمال مطلوب
الطّالِبینَ الرّاغِبینَ وَمُنْتَهى اَمَلِ الرّاجینَ یا مَنْ اَحاطَ بِكُلِّ شَىْءٍ
جویندگان مشتاق و منتهاى آرزوى امیدواران اى كه دانشش بهر چیز احاطه دارد
عِلْماً وَوَسِعَ الْمُسْتَقیلینَ رَاْفَهً وَرَحْمَهً وَحِلْماً اَللّهُمَّ اِنّا نَتَوَجَّهُ اِلَیْكَ
و راءفـت و مـهـر و بـردبـاریش توبه جویان را فرا گرفته خدایا ما رو به درگاه تو آوریم
فى هذِهِ الْعَشِیَّهِ الَّتى شَرَّفْتَها وَعَظَّمْتَها بِمُحَمَّدٍ نَبِیِّكَ وَرَسُولِكَ
در این شبى كه آنرا شرافت و بزرگى دادى بوسیله محمد پیامبرت و فرستاده ات
وَخِیَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ وَاَمینِكَ عَلى وَحْیِكَ الْبَشیرِ النَّذیرِ السِّراجِ
و برگزیده ات از آفریدگان و امین تو بر وحیت آن مژده دهنده و ترساننده و آن چراغ
الْمُنیرِ الَّذى اَنْعَمْتَ بِهِ عَلَى الْمُسْلِمینَ وَ جَعَلْتَهُ رَحْمَهً لِلْعالَمینَ
تابناك آنكه بوسیله اش بر مسلمانان نعمت بخشیدى و رحمت عالمیان قرارش دادى
اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ كَما مُحَمَّدٌ اَهْلٌ لِذلِكَ مِنْكَ یا
خدایا درود فرست بر محمد و آل محمد چنانچه محمد نزد تو شایسته آنست اى خداى
عَظیمُ فَصَـلِّ عَلَیْـهِ وَعَلى الِهِ الْمُنْتَجَبیـنَ الطَّیِّبیـنَ الطّاهِرینَ
بزرگ پس درود فرست بر او و بر آل برگزیده پاك و پاكیزه اش
اَجْمَعینَ وَتَغَمَّدْنا بِعَفْوِكَ عَنّا فَاِلَیْكَ عَجَّتِ الاَْصْواتُ بِصُنُوفِ
همگى و بپوشان ما را به گذشت خود زیرا صداها با انواع مختلف
اللُّغاتِ فَاجْعَلْ لَنَا اَللّهُمَّ فى هذِهِ الْعَشِیَّهِ نَصیباً مِنْ كُلِّ خَیْرٍ تَقْسِمُهُ
لغـتهاشان (و هركس به زبانى ناله اش ) بسوى تو بلند است پس اى خدا براى ما قرار
ده در این شام بهره اى از هر خیرى كه
بَیْنَ عِبادِكَ وَنُورٍ تَهْدى بِهِ وَرَحْمَهٍ تَنْشُرُها وَبَرَكَهٍ تُنْزِلُها وَعافِیَهٍ
میان بندگانت تقسیم فرمایى و نورى كه بدان هدایت فرمایى و رحمتى كه بگسترى آنرا و بركتى كه نازلش كنى و عافیتى
تُجَلِّلُها وَرِزْقٍ تَبْسُطُهُ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ اَللَّهُمَّ اَقْلِبْنا فى هذَا
كه بپوشانى و روزى و رزقى كه پهن كنى اى مهربانترین مهربانان خدایا برگردان ما را در این
الْوَقْتِ مُنْجِحینَ مُفْلِحینَ مَبْرُورینَ غانِمینَ وَلاتَجْعَلْنا مِنَ
هنگام پیروزمند و رستگار و پذیرفته و بهره مند و از ناامیدان قرارمان مده و از
الْقانِطینَ وَلا تُخْلِنا مِنْ رَحْمَتِكَ وَلا تَحْرِمْنا ما نُؤَمِّلُهُ مِنْ فَضْلِكَ
رحـمـتـت دسـت خـالیـمـان مـفـرمـا و مـحـرومـمـان مـكـن از آنـچـه از فضل تو آرزومندیم
وَلا تَجْعَلْنا مِنْ رَحْمَتِكَ مَحْرُومینَ وَلا لِفَضْلِ ما نُؤَمِّلُهُ مِنْ عَطآئِكَ
و جزء محرومان رحمتت قرارمان مده و نه ناامیدمان كن از آن زیادى عطایت كه
قانِطینَ وَلا تَرُدَّنا خائِبینَ وَلا مِنْ بابِكَ مَطْرُودینَ یا اَجْوَدَ
آرزومندیم و ناكام بازِمان مگردان و از درگاهت مطرود و رانده مان مكن اى بخشنده ترین
الاَْجْوَدینَ وَاَكْرَمَ الاَْكْرَمینَ اِلَیْكَ اَقْبَلْنا مُوقِنینَ وَلِبَیْتِكَ الْحَرامِ
بخشندگان و كریمترین كریمان ما با یقین به درگاه تو روآوردیم و به آهنگ (زیارت ) خانه محترم تو (كعبه بدینجا)
امّینَ قاصِدینَ فَاَعِنّا عَلى مَناسِكِنا وَاَكْمِلْ لَنا حَجَّنا وَاعْفُ عَنّا
آمـدیـم پـس كـمـك ده مـا را بـر انـجـام مـنـاسـك حـج و حـجـمـان را كامل گردان و از ما درگذر
وَعافِنا فَقَدْ مَدَدْنا اِلَیْكَ اَیْدِیَنا فَهِىَ بِذِلَّهِ الاِْعْتِرافِ مَوْسُومَهٌ اَللّهُمَّ
و تندرستمان دار زیرا كه ما بسوى تو دو دست (نیاز) دراز كرده ایم و آن دستها چنان است كه به خوارى اعتراف به گناه نشاندار شده خدایا
فَاَعْطِنا فى هذِهِ الْعَشِیَّهِ ما سَئَلْناكَ وَاكْفِنا مَا اسْتَكْفَیْناكَ فَلا كافِىَ لَنا
در این شام به ما عطا كن آنچه را از تو خواسته ایم و كفایت كن از ما آنچه را از تو كفایت آنرا خواستیم زیرا كفایت كننده اى
سِواكَ وَلا رَبَّ لَنا غَیْرُكَ نافِذٌ فینا حُكْمُكَ مُحیطٌ بِنا عِلْمُكَ عَدْلٌ
جـز تـو نـداریـم و پـروردگـارى غـیـر از تو براى ما نیست تویى كه فرمانت درباره ما نافذ و دانشت به ما احاطه دارد
فینا قَضآؤُكَ اِقْضِ لَنَا الْخَیْرَ وَاجْعَلْنا مِنْ اَهْلِ الْخَیْرِ اَللّهُمَّ اَوْجِبْ لَنا
وحـكـمى كه درباره ما فرمایى ازروى عدالت است خدایا خیر و نیكى براى ما مقرر كن و از اهل خیر قرارمان ده خدایا واجب گردان براى ما
بِجُودِكَ عَظیمَ الاَْجْرِ وَكَریمَ الذُّخْرِ وَدَوامَ الْیُسْرِ وَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا
از آن جـودى كـه دارى پـاداشـى بـزرگ و ذخـیـره اى گرامى و آسایشى همیشگى و بیامرز گناهان ما را
اَجْمَعینَ وَلا تُهْلِكْنا مَعَ الْهالِكینَ وَلا تَصْرِفْ عَنّا رَاْفَتَكَ وَرَحْمَتَكَ
همگى و در زمره هلاك شدگان بدست هلاكتمان مسپار و مهر و راءفتت را از ما باز مگردان
یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ اَللّهُمَّ اجْعَلْنا فى هذَا الْوَقْتِ مِمَّنْ سَئَلَكَ فَاَعْطَیْتَهُ
اى مـهـربـانـتـرین مهربانان خدایا قرارمان ده در این وقت از آن كسانى كه از تو درخواست كرده و بدیشان عطا فرموده اى
وَشَكَرَكَ فَزِدْتَهُ وَتابَ اِلَیْكَ فَقَبِلْتَهُ وَتَنَصَّلَ اِلَیْكَ مِنْ ذُنُوبِهِ كُلِّها
و شـكـر تـو را بـجا آورده و تو نعمتت را بر آنها افزون كرده و بسویت بازگشته و تو پذیرفته اى و از گناهان بسوى
فَغَفَرْتَها لَهُ یا ذَاالْجَلالِ وَالاِْكْرامِ اَللّهُمَّ وَنَقِّنا وَسَدِّدْنا وَاقْبَلْ
تـو بـیـرون آمـده و تـو هـمـه را آمـرزیـده اى ، اى صاحب جلالت و بزرگوارى خدایا ما را پاكیزه و (در دین ) محكممان گردان
تَضَرُّعَنا یا خَیْرَ مَنْ سُئِلَ وَیا اَرْحَمَ مَنِ اسْتُرْحِمَ یا مَنْ لا یَخْفى
وتـضرع وزاریمان بپذیر اى بهترین كسى كه ازاو درخواست شود واى مهربانترین كسى كه از او مِهر خواهند اى كه بر او پوشیده نیست
عَلَیْهِ اِغْماضُ الْجُفُونِ وَلا لَحْظُ الْعُیُونِ وَلا مَا اسْتَقَرَّ فِى الْمَكْنُونِ
بـهـم نـهـادن پـلكـهاى چشم و نه بر هم خوردن دیدگان و نه آنچه در مكنون ضمیر مستقر گردیده
وَلا مَا انْطَوَتْ عَلَیْهِ مُضْمَراتُ الْقُلُوبِ اَلا كُلُّ ذلِكَ قَدْ اَحْصاهُ
و نه آنچه در پرده دلها نهفته است آرى تمام آنها را
عِلْمُكَ وَوَسِعَهُ حِلْمُكَ سُبْحانَكَ وَتَعالَیْتَ عَمّا یَقُولُ الظّالِمُونَ عُلُوّاً
دانـش تـو شـمـاره كـرده و بـردباریت همه را در برگرفته است منزهى تو و برترى از آنچه ستمكاران گویند برترى
كَبیراً تُسَبِّحُ لَكَ السَّمواتُ السَّبْعُ وَالاَْرَضُونَ وَمَنْ فیهِنَّ وَاِنْ مِنْ
بسیارى ، تنزیه كنند تو را آسمانهاى هفتگانه و زمینها و هركه در آنها است و چیزى نیست
شَىْءٍ اِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ فَلَكَالْحَمْدُ وَالْمَجْدُ وَعُلُوُّ الْجَدِّ ی ا ذَاالْجَلا لِ
جز آنكه به ستایش تو تسبیح كند پس تو را است ستایش و بزرگوارى و بلندى رتبه ، اى صاحب جلالت
وَالاِْكْرامِ وَالْفَضْلِ وَالاِْنْعامِ وَالاَْیادِى الْجِسامِ وَاَنْتَ الْجَوادُ
و بزرگوارى و فضل و نعمت بخشى و موهبتهاى بزرگ و تویى بخشنده
الْكَریمُ الرَّؤُوفُ الرَّحیمُ اَللَّهُمَّ اَوْسِعْ عَلَىَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلالِ
بـزرگـوار رؤ وف و مـهـربـان خـدایـا فـراخ گـردان بـر مـن از روزى حلال خود
وَعافِنى فى بَدَنى وَدینى وَ امِنْ خَوْفى وَاَعْتِقْ رَقَبَتى مِنَ النّارِ
و عافیتم بخش در تن و هم در دینم و ترسم را امان بخش و از آتش دوزخ آزادم كن
اَللّهُمَّ لا تَمْكُرْ بى وَلا تَسْتَدْرِجْنى وَلا تَخْدَعْنى وَادْرَءْ عَنّى شَرَّ
خـدایـا مـرا بـه مكر خود دچار مساز و در غفلت تدریجى بسوى نابودى مبر و فریبم مده و شرّ
فَسَقَهِ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ
تـبـهكاران جن و انس را از من دور كن پس سر و دیده خود را بسوى آسمان بلند كرد و از دیده هاى مباركش آب مى ریخت مانند دو مشك و بصداى بلند گفت :
یا اَسْمَعَ السّامِعینَ یا
اى شـنـواتـریـن شنوندگان اى
اَبْصَرَ النّاظِرینَ وَیا اَسْرَعَ الْحاسِبینَ وَیا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ صَلِّ عَلى
بیناترین بینایان و اى سریعترین حساب رسان و اى مهربانترین مهربانان درود فرست بر
مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ السّادَهِ الْمَیامینِ وَاَسْئَلُكَ اَللّهُمَّ حاجَتِىَ الَّتى اِنْ
مـحمد و آل محمد آن آقایان فرخنده و از تو اى خدا درخواست كنم حاجتم را كه اگر آنرا به من
اَعْطَیْتَنیها لَمْ یَضُرَّنى ما مَنَعْتَنى وَاِنْ مَنَعْتَنیها لَمْ یَنْفَعْنى ما
عـطـا كـنـى دیگر هرچه را از من دریغ كنى زیانم نزند و اگر آنرا از من دریغ دارى دیگر سودم ندهد هرچه
اَعْطَیْتَنى اَسْئَلُكَ فَكاكَ رَقَبَتى مِنَ النّارِ لااِلهَ اِلاّ اَنْتَ وَحْدَكَ لا شَریكَ
به من عطا كنى و آن این است كه از تو خواهم مرا از آتش دوزخ آزاد گردانى معبودى جز تو نیست یگانه اى كه
لَكَ لَكَ الْمُلْكُ وَلَكَ الْحَمْدُ وَاَنْتَ عَلى كُلِّشَىْءٍ قَدیرٌ یا رَبُِّ یا رَبُِّ
شـریـك نـدارى از تـو اسـت فـرمـانـروایـى و از تـو است ستایش و تویى كه بر هرچیز توانایى اى پروردگار اى پروردگار
پـس مـكـرّر مى گفت یارَبُِّ و كسانى كه دور آن حضرت بودند تمام گوش داده بودند به دعاء آن حضرت واكتفا كرده بودند به آمین گفتن پس ‍ صداهایشان بلند
شـد بـه گـریـسـتـن بـا آن حـضـرت تـا غـروب كـرد آفـتـاب وبـاركـردنـد و روانه جانب مـشـعـرالحـرام شدند مؤ لف گوید كه كفعمى دعاء عرفه امام حسین (ع ) را در بلدالا مین تا اینجا نقل فرموده و علاّمه مجلسى در زاد المعاد این دعاى شریف را موافق روایت كفعمى ایراد نموده و لكن سیّد بن طاوُس در اقبال بعد از یا رَبِّ
یا رَبِّ
این زیادتى را ذكر فرموده : اِلـهى اَنـَا الْفَقیرُ فى غِناىَ فَكَیْفَ لا اَكُونُ فَقیراً
* * * * * * * * * * * * * * * خـدا مـن چـنـانـم كـه در حال توانگرى هم فقیرم پس چگونه فقیر نباشم
فى فَقْرى اِلـهى اَنـَا الْجاهِلُ فى عِلْمى فَكَیْفَ لا اَكُونُ جَهُولاً فى
در حال تهیدستیم خدایا من نادانم در عین دانشمندى پس چگونه نادان نباشم در عین
جَهْلى اِلـهى اِنَّ اخْتِلافَ تَدْبیرِكَ وَسُرْعَهَ طَو آءِ مَقادیرِكَ مَنَعا
نـادانـى خـدایـا بـراسـتـى اخـتـلاف تـدبـیـر تـو و سـرعـت تحول و پیچیدن در تقدیرات تو جلوگیرى كنند
عِبادَكَ الْعارِفینَ بِكَ عَنْ السُّكُونِ اِلى عَطآءٍ وَالْیَاءْسِ مِنْكَ فى بَلاَّءٍ
از بـنـدگـان عـارف تـو كـه بـه عـطایت دل آرام و مطمئن باشند و در بلاى تو ماءیوس و ناامید شوند
اِلهى مِنّى ما یَلیقُ بِلُؤْمى وَمِنْكَ ما یَلیقُ بِكَرَمِكَ اِلهى وَصَفْتَ
خـدایـا از مـن هـمـان سـرزنـد كـه شایسته پستى من است و از تو انتظار رود آنچه شایسته بزرگوارى تو است خدایا تو
نَفْسَكَ بِاللُّطْفِ وَالرَّاءْفَهِ لى قَبْلَ وُجُودِ ضَعْفى اَفَتَمْنَعُنى مِنْهُما بَعْدَ
خـود را بـه لطـف و مـهـر بـه مـن تـوصـیف فرمودى پیش از آنكه ناتوان باشم آیا پس از ناتوانیم لطف و مهرت را از من
وُجُودِ ضَعْفى اِلهى اِنْ ظَهَرَتِ الْمَحاسِنُ مِنّى فَبِفَضْلِكَ وَلَكَ الْمِنَّهُ
دریـغ مـى دارى خـدایـا اگـر كـارهـاى نـیـك از مـن سـرزنـد بـه فضل تو بستگى دارد و تو را منّتى است بر من
عَلَىَّ وَاِنْ ظَهَرَتِ الْمَساوى مِنّى فَبِعَدْلِكَ وَلَكَ الْحُجَّهُ عَلَىَّ اِلهى
و اگـر كـارهـاى بـد از مـن روى دهـد آن هـم بـسـتـگـى بـه عدل تو دارد و تو را بر من حجت است خدایا
كَیْفَ تَكِلُنى وَقَدْ تَكَفَّلْتَ لى وَكَیْفَ اُضامُ وَاَنْتَ النّاصِرُ لى اَمْ كَیْفَ
چگونه مرا وامى گذارى در صورتى كه كفایتم كردى و چگونه مورد ستم واقع گردم با اینكه
تو یاور منى یا چگونه
اَخیبُ وَاَنْتَ الْحَفِىُّ بى ها اَنـَا اَتَوَسَّلُ اِلَیْكَ بِفَقْرى اِلَیْكَ وَكَیْفَ
نـاامـیـد گـردم در صـورتـى كـه تـو نـسـبـت بـه مـن مـهـربـانـى هم اكنون به درگاه تو توسل جویم بوسیله آن نیازى كه به درگاهت دارم و چگونه
اَتَوَسَّلُ اِلَیْكَ بِما هُوَ مَحالٌ اَنْ یَصِلَ اِلَیْكَ اَمْ كَیْفَ اَشْكوُ اِلَیْكَ حالى
تـوسـل جـویـم بـوسـیـله فـقـرى كـه مـحـال اسـت پـیـرامـون تـو راه یـابـد یـا چگونه از حال خویش به درگاهت شكوه كنم با اینكه حال
وَهُوَ لا یَخْفى عَلَیْكَ اَمْ كَیْفَ اُتَرْجِمُ بِمَقالى وَهُوَ مِنَكَ بَرَزٌ اِلَیْكَ اَمْ
مـن بـر تـو پـنـهـان نـیـسـت یـا چـگـونـه بـا زبـان (قـال ) تـرجـمـه حال خود كنم در صورتى كه آنهم از پیش تو بُرُوز كرده به نزد خودت یا
كَیْفَ تُخَیِّبُ امالى وَهِىَ قَدْ وَفَدَتْ اِلَیْكَ اَمْ كَیْفَ لا تُحْسِنُ اَحْوالى
چـگـونه آرزوهایم به نومیدى گراید با اینكه به آستان تو وارد شده یا چگونه احوالم را نیكو نكنى
وَبِكَ قامَتْ اِلهى ما اَلْطَفَكَ بى مَعَ عَظیمِ جَهْلى وَما اَرْحَمَكَ بى مَعَ
بـا اینكه احوال من به تو قائم است خدایا چه اندازه به من لطف دارى با این نادانى عظیم من و چقدر به من مهر دارى
قَبیحِ فِعْلى اِلهى ما اَقْرَبَكَ مِنّى وَاَبْعَدَنى عَنْكَ وَما اَرْاَفَكَ بى فَمَا
بـا ایـن كـردار زشـت مـن خـدایـا چـقـدر تـو بـه مـن نـزدیـكـى و در مقابل چقدر من از تو دورم و با اینهمه كه تو نسبت به من مهربانى
الَّذى یَحْجُبُنى عَنْكَ اِلهى عَلِمْتُ بِاخْتِلافِ الاَّْثارِ وَتَنقُّلاتِ
پس آن چیست كه مرا از تو محجوب دارد خدایا آن طورى كه من از روى اختلاف آثار و تغییر و تحول
الاَْطْوارِ اَنَّ مُرادَكَ مِنّى اَنْ تَتَعَرَّفَ اِلَىَّ فى كُلِّشَىْءٍ حَتّى لا اَجْهَلَكَ
اطـوار بـدسـت آورده ام مـقـصـود تـو از مـن آنـسـت كـه خـود را در هرچیزى (جداگانه ) به من بشناسانى تا من
فى شَىْءٍ اِلهى كُلَّما اَخْرَسَنى لُؤْمى اَنْطَقَنى كَرَمُكَ وَكُلَّما ایَسَتْنى
در هـیـچ چـیـزى نـسـبـت بـه تـو جـاهـل نـبـاشـم خـدایـا هـر انـدازه پـسـتـى مـن زبـانـم را لال مى كند كرم تو آنرا گویا مى كند و هراندازه
اَوْصافى اَطْمَعَتْنى مِنَنُكَاِلهى مَنْ كانَتْ مَحاسِنُهُ مَساوِىَ فَكَیْفَ
اوصـاف من مرا ماءیوس مى كند نعمتهاى تو به طمعم اندازد خدایا آنكس كه كارهاى خوبش كار بد باشد
لا تَكُونُ مَساویهِ مَساوِىَ وَمَنْ كانَتْ حَقایِقُهُ دَعاوِىَ فَكَیْفَ لا
پـس چـگـونـه كـار بدش بد نباشد و آنكس كه حقیقت گویى هایش ادعایى بیش نباشد پس چگونه
تَكُونُ دَعاویهِ دَعاوِىَ اِلهى حُكْمُكَ النّافِذُوَمَشِیَّتُكَ الْقاهِرَهُ لَمْ
ادعاهایش ادعا نباشد خدایا فرمان نافذت و مشیت قاهرت براى هیچ گوینده اى فرصت
یَتْرُكا لِذى مَقالٍ مَقالاً وَلا لِذى حالٍ حالاً اِلهى كَمْ مِنْ طاعَهٍ بَنَیْتُها
گفتار نگذارد و براى هیچ صاحب حالى حس و حال به جاى ننهد خدایا چه بسیار طاعتى كه (پیش خود) پایه گذارى كردم
وَحالَهٍ شَیَّدْتُها هَدَمَ اعْتِمادى عَلَیْها عَدْلُكَ بَلْ اَقالَنى مِنْها فَضْلُكَ
و چـه بـسـیـار حـالتـى كـه بـنـیـادش كـردم ولى (یـاد) عـدل تـو اعـتـمـادى را كـه بـر آنـهـا داشـتـم یـكـسـره فـروریـخـت بـلكـه فضل تو نیز اعتمادم را بهم زد
اِلهى اِنَّكَ تَعْلَمُ اَنّى وَاِنْ لَمْ تَدُمِ الطّاعَهُ مِنّى فِعْلاً جَزْماً فَقَدْ دامَتْ
خدایا تو مى دانى كه اگر چه طاعت تو در من بصورت كارى مثبت ادامه ندارد ولى
مَحَبَّهً وَعَزْماً اِلهى كَیْفَ اَعْزِمُ وَاَنْتَ الْقاهِرُ وَكَیْفَ لا اَعْزِمُ وَاَنْتَ
دوستى و تصمیم بر انجام آن در من ادامه دارد خدایا چگونه تصمیم گیرم در صورتى كه تحت قهر توام و چگونه تصمیم نگیرم با اینكه
الاْ مِرُ اِلهى تَرَدُّدى فِى الاْ ثارِ یُوجِبُ بُعْدَ الْمَزارِ فَاجْمَعْنى عَلَیْكَ
تو دستورم دهى خدایا تفكر (یا گردش ) من در آثار تو راه مرا به دیدارت دور سازد پس كردار مرا با خودت
بِخِدْمَهٍ تُوصِلُنى اِلَیْكَ كَیْفَ یُسْتَدَلُّ عَلَیْكَ بِما هُوَ فى وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ
بـوسـیـله خـدمـتـى كـه مـرا بـه تـو بـرسـانـد چـگـونـه استدلال شود بر وجود تو به چیزى كه خود آن موجود در هستیش نیازمند
اِلَیْكَ اَیَكُونُ لِغَیْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَیْسَ لَكَ حَتّى یَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ
بـه تـو اسـت و آیـا اسـاساً براى ما سواى تو ظهورى هست كه در تو نباشد تا آن وسیله ظهور تو
لَكَ مَتى غِبْتَ حَتّى تَحْتاجَ اِلى دَلیلٍ یَدُلُّ عَلیْكَ وَمَتى بَعُدْتَ حَتّى
گـردد تـو كـِى پـنـهان شده اى تا محتاج بدلیلى باشیم كه به تو راهنمائى كند و چه وقت دور مانده اى تا
تَكُونَ الاْ ثارُ هِىَ الَّتى تُوصِلُ اِلَیْكَ عَمِیَتْ عَیْنٌ لا تَراكَ عَلَیْها
آثار تو ما را به تو واصل گرداند كور باد آن چشمى كه تو را نبیند كه مراقب
رَقیباً وَخَسِرَتْ صَفْقَهُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصیباً اِلهى اَمَرْتَ
او هـسـتـى و زیـان كـار بـاد سوداى آن بنده كه از محبت خویش به او بهره اى ندادى خدایا فرمان دادى
بِالرُّجُوعِ اِلَى الاْ ثارِ فَارْجِعْنى اِلَیْكَ بِكِسْوَهِ الاَْنْوارِ وَهِدایَهِ
كـه بـه آثـار تـو رجـوع كنم پس بازم گردان بسوى خود (پس از مراجعه به آثار) به پوششى از انوار و راهنمایى
الاِْسْتِبصارِ حَتّى اَرْجِعَ اِلَیْكَ مِنْها كَما دَخَلْتُ اِلَیْكَ مِنْها مَصُونَ
و از بینش جوئى تا بازگردم بسویت پس از دیدن آثار هم چنانكه آمدم بسویت از آنها كه نهادم
السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ اِلَیْها وَمَرْفُوعَ الْهِمَّهِ عَنِ الاِْعْتِمادِ عَلَیْها اِنَّكَ عَلى
از نـظـر بـه آنها مصون مانده و همتم را از اعتماد بدانها برداشته باشم كه براستى تو بر هر
كُلِّشَىٍْ قَدیرٌ اِلهى هذا ذُلّى ظاهِرٌ بَیْنَ یَدَیْكَ وَهذا حالى لا یَخْفى
چـیـز تـوانـائى خـدایـا ایـن خـوارى مـن اسـت كـه پـیـش رویـت عـیـان و آشـكـار اسـت و ایـن حال (تباه ) من است
عَلَیْكَ مِنْكَ اَطْلُبُ الْوُصُولَ اِلَیْكَ وَبِكَ اَسْتَدِلُّ عَلَیْكَ فَاهْدِنى
كـه بـر تـو پوشیده نیست از تو خواهم كه مرا به خود برسانى و بوسیله ذات تو بر تو دلیل مى جویم
بِنُورِكَ اِلَیْكَ وَاَقِمْنى بِصِدْقِ الْعُبُودِیَّهِ بَیْنَ یَدَیْكَ اِلهى عَلِّمْنى مِنْ
پـس بـه نـور خـود مـرا بر ذاتت راهنمائى فرما و به یادآر مرا با بندگى صادقانه در پیش رویت خدایا بیاموز به من
عِلْمِكَ الْمَخْزُونِ وَصُنّى بِسِتْرِكَ الْمَصُونِ اِلهى حَقِّقْنى بِحَقائِقِ اَهْلِ
از دانش مخزونت و محفوظم دار به پرده مصونت خدایا مرا به حقائق نزدیكان درگاهت
الْقُرْبِ وَاسْلُكْ بى مَسْلَكَ اَهْلِ الْجَذْبِ اِلهى اَغْنِنى بِتَدْبیرِكَ لى
بـیاراى و به راه اهل جذبه و شوقت ببر خدایا بى نیاز كن مرا به تدبیر خودت در باره
امعَنْ تَدْبیرى وَبِاخْتِیارِكَ عَنِ اخْتِیارى وَاَوْقِفْنى عَلى مَـراكِـزِ
از تدبیر خودم و به اختیار خودت از اختیار خودم و بر جاهاى
اضْطِرارى اِلـهى اَخْرِجْنى مِنْ ذُلِّ نَفْسى وَطَهِّرْنى مِــنْ شَكّـى
بـیـچارگى و درماندگیم مرا واقف گردان خدایا مرا از خوارى نفسم نجات ده و پاكم كن از شك
وَشِرْكى قَبْلَ حُلُولِ رَمْسى بِكَ اَنْتَصِرُ فَانْصُرْنى وَعَلَیْكَ اَتَوَكَّلُ فَلا
و شـرك خـودم پـیـش از آنكه داخل گورم گردم به تو یارى جویم پس تو هم یاریم كن و بر تو توكل كنم پس
تَكِلْنى وَاِیّاكَ اَسْئَلُ فَلا تُخَیِّبْنى وَفى فَضْلِكَ اَرْغَبُ فَلا تَحْرِمْنى
مـرا وامـگـذار و از تـو درخـواسـت كـنـم پـس نـاامـیـدم مـگـردان و در فضل تو رغبت كرده ام پس محرومم مفرما
وَبِجَنابِكَ اَنْتَسِبُ فَلا تُبْعِدْنى وَبِبابِكَ اَقِفُ فَلا تَطْرُدْنى اِلهى
و بـه حـضـرت تـو خـود را بسته ام پس دورم مكن و به درگاه تو ایستاده ام پس طردم مكن خدایا
تَقَدَّسَ رِضاكَ اَنْ یَكُونَ لَهُ عِلَّهٌ مِنْكَ فَكَیْفَ یَكُونُ لَهُ عِلَّهٌ مِنّى
مـبـرّا اسـت خـوشـنودى تو از اینكه علت و سببى از جانب تو داشته باشد پس چگونه ممكن است من سبب آن گردم
اِلـهى اَنْتَ الْغَنِىُّ بِذاتِكَ اَنْ یَصِلَ اِلَیْكَ النَّفْعُ مِنْكَ فَكَیْفَ لا تَكُونُ
خـدایـا تـو بـه ذات خـود بـى نـیـازى از ایـنـكه سودى از جانب خودت به تو برسد پس چگونه از من بى نیاز نباشى
غَنِیّاً عَنّى اِلهى اِنَّ الْقَضآءَ وَالْقَدَرَ یُمَنّینى وَاِنَّ الْهَوى بِوَثائِقِ
خدایا براستى قضا و قدر مرا آرزومند مى كنند و از آن سو هواى نفس مرا به بندهاى
الشَّهْوَهِ اَسَرَنى فَكُنْ اَنْتَ النَّصیرَ لى حَتّى تَنْصُرَنى وَتُبَصِّرَنى
شهوت اسیر كرده پس تو یاور من باش تا پیروزم كنى و بینایم كنى
وَاَغْنِنى بِفَضْلِكَ حَتّى اَسْتَغْنِىَ بِكَ عَنْ طَلَبى اَنْتَ الَّذى اَشْرَقْتَ
و بـوسـیـله فـضل خویش بى نیازم گردانى تا بوسیله تو از طلب كردن بى نیاز شوم توئى كه تاباندى
الاَْنْوارَ فى قُلُوبِ اَوْلِیآئِكَ حَتّى عَرَفُوكَ وَوَحَّدُوكَ وَاَنْتَ الَّذى
انوار (معرفت ) را در دل اولیائت تا اینكه تو را شناختند و یگانه ات دانستند و توئى كه
اَزَلْتَ الاَْغْیارَ عَنْ قُلُوبِ اَحِبّائِكَ حَتّى لَمْ یُحِبُّوا سِواكَ وَلَمْ یَلْجَئُوا
اغیار و بیگانگان را از دل دوستانت براندى تا اینكه كسى را جز تو دوست نداشته و به غیر تو پناهنده و ملتجى
اِلى غَیْرِكَ اَنْتَ الْمُوْنِسُ لَهُمْ حَیْثُ اَوْحَشَتْهُمُ الْعَوالِمُ وَاَنْتَ الَّذى
نشوند و توئى مونس ایشان در آنجا كه عوالم وجود آنها را به وحشت اندازد و توئى كه
هَدَیْتَهُمْ حَیْثُ اسْتَبانَتْ لَهُمُ الْمَعالِمُ ماذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَمَا الَّذى
راهـنـمـائیـشان كنى آنگاه كه نشانه ها برایشان آشكار گردد چه دارد آنكس كه تو را گم كرده ؟ و چه ندارد
فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ لَقَدْ خابَ مَنْ رَضِىَ دُونَكَ بَدَلاً وَلَقَدْ خَسِرَ مَنْ بَغى
آنكس كه تو را یافته است براستى محروم است آنكس كه بجاى تو بدیگرى راضى شود و بطور حتم زیانكار است كسى كه
عَنْكَ مُتَحَوِّلاً كَیْفَ یُرْجى سِواكَ وَاَنْتَ ما قَطَعْتَ الاِْحْسانَ وَكَیْفَ
از تـو بـه دیـگـرى روى كـنـد چـسـان مى شود بغیر تو امیدوار بود در صورتى كه تو احسانت را قطع نكردى و چگونه
یُطْلَبُ مِنْ غَیْرِكَ وَاَنْتَ ما بَدَّلْتَ عادَهَ الاِْمْتِنانِ یا مَنْ اَذاقَ اَحِبّآئَهُ
از غـیـر تو مى توان طلب كرد با اینكه تو تغییر نداده اى شیوه عطابخشیت را اى خدائى كه به دوستانت
حَلاوَهَ الْمُؤ انَسَهِ فَقامُوا بَیْنَ یَدَیْهِ مُتَمَلِّقینَ وَیا مَنْ اَلْبَسَ اَوْلِیائَهُ
شـیرینى همدمى خود را چشاندى و آنها در برابرت به چاپلوسى برخاستند و اى خدائى كه پوشاندى براولیاء خودت
مَلابِسَ هَیْبَتِهِ فَقامُوا بَیْنَ یَدَیْهِ مُسْتَغْفِرینَ اَنْتَ الذّاكِرُ قَبْلَ
خـلعـتـهـاى هـیبت خود را پس آنها در برابرت به آمرزش خواهى بپاخواستند توئى كه یاد كنى پیش از آنكه
الذّاكِرینَ وَاَنْتَ الْبادى بِالاِْحْسانِ قَبْلَ تَوَجُّهِ الْعابِدینَ وَاَنْت
یـاد كـنـنـدگـان یـادت كـنـنـد و تـوئى آغـازنـده بـه احـسـان قبل از آنكه پرستش كنندگان بسویت توجه كنند و توئى
الْجَوادُ بِالْعَطآءِ قَبْلَ طَلَبِ الطّالِبینَ وَاَنْتَ الْوَهّابُ ثُمَّ لِما وَهَبْتَ لَنا
بـخشنده عطا پیش از آنكه خواهندگان از تو خواهند و توئى پربخشش و سپس همان را كه به ما بخشیده اى از ما
مِنَ الْمُسْتَقْرِضینَ اِلـهى اُطْلُبْنى بِرَحْمَتِكَ حَتّى اَصِلَ اِلَیْكَ
بـه قـرض مـى خـواهـى خـدایـا مـرا بـوسـیـله رحـمـتـت بـطـلب تـا مـن بـه نـعـمـت وصالت نائل گردم
وَاجْذِبْنى بِمَنِّكَ حَتّى اُقْبِلَ عَلَیْكَ اِلـهى اِنَّ رَجآئى لا یَنْقَطِعُ عَنْكَ
و بوسیله نعمتت مرا جذب كن تا به تو رو كنم خدایا براستى امید من از تو قطع نگردد و اگرچه
وَاِنْ عَصَیْتُكَ كَما اَنَّ خَوْفى لا یُزایِلُنى وَاِنْ اَطَعْتُكَ فَقَدْ دَفَعَتْنِى
نافرمانیت كنم چنانكه ترسم و از تو زائل نشود و گرچه فرمانت برم همانا جهانیان مرا بسوى تو رانده اند
الْعَوالِمُ اِلَیْكَ وَقَدْ اَوْقَعَنى عِلْمى بِكَرَمِكَ عَلَیْكَ اِلهى كَیْفَ اَخیبُ
و آن علمى كه به كرم تو دارم مرا به درگاه تو آورده خدایا چگونه نومید شوم
وَاَنْتَ اَمَلى اَمْ كَیْفَ اُهانُ وَعَلَیْكَ مُتَّكَلى اِلـهى كَیْفَ اَسْتَعِزُّ وَفِى
و تـو آرزوى مـنـى و چـگـونه پست و خوار شوم با اینكه اعتمادم بر تو است خدایا چگونه عزت جویم با اینكه در
الذِّلَّهِ اَرْكَزْتَنى اَمْكَیْفَ لا اَسْتَعِزُّ وَاِلَیْكَ نَسَبْتَنى اِلـهى كَیْفَ لا اَفْتَقِرُ
خـوارى جایم دادى و چگونه عزت نجویم با اینكه به خود مُنْتَسِبَم كردى خدایا چگونه نیازمند نباشم
وَاَنْتَ الَّذى فِى الْفُقَرآءِ اَقَمْتَنى اَمْ كَیْفَ اَفْتَقِرُ وَاَنْتَ الَّذى بِجُودِكَ
بـا ایـنـكـه تـو در نـیـازمـندانم جاى دادى یا چگونه نیازمند باشم و توئى كه به جود و بخششت
اَغْنَیْتَنى وَاَنْتَ الَّذى لا اِلهَ غَیْرُكَ تَعَرَّفْتَ لِكُلِّ شَىْءٍ فَما جَهِلَكَ
بـى نـیـازم كـردى و تـوئى كـه مـعبودى جز تو نیست شناساندى خود را به هر چیزو هیچ چیزى نیست كه تو را نشناسد
شَىْءٌ وَاَنْتَ الَّذى تَعَرَّفْتَ اِلَىَّ فى كُلِّشَىْءٍ فَرَاَیْتُكَ ظاهِراً فى
و توئى كه شناساندى خود را به من در هر چیز و من تو را آشكار در
كُلِّ شَىْءٍ وَاَنْتَ الظّاهِرُ لِكُلِّ شَىْءٍ یا مَنِ اسْتَوى بِرَحْمانِیَّتِهِ فَصارَ
هـر چـیـز دیـدم و تـوئى آشـكار بر هر چیز اى كه بوسیله مقام رحمانیت خود (بر همه چیز) احاطه كردى
الْعَرْشُ غَیْباً فى ذاتِهِ مَحَقْتَ الاْ ثارَ بِالاْ ثارِ وَمَحَوْتَ الاَْغْیارَ
و عرش در ذاتش پنهان شد توئى كه آثار را به آثار نابود كردى و اغیار را
بِمُحیطاتِ اَفْلاكِ الاَْنْوارِ یا مَنِ احْتَجَبَ فى سُرادِقاتِ عَرْشِهِ عَنْ
به احاطه كننده هاى افلاك انوار محو كردى اى كه در سراپرده هاى عرشش محتجب شد
اَنْ تُدْرِكَهُ الاَْبْصارُ یا مَنْ تَجَلّى بِكَمالِ بَهآئِهِ فَتَحَقَّقَتْ عَظَمَتُهُ [مِنَ]
از ایـنـكـه دیـده هـا او را درك كـنـنـد اى كـه تـجـلى كـردى بـه كمال زیبائى و نورانیت و پابرجا شد عظمتش از
الاِْسْتِوآءَ كَیْفَ تَخْفى وَاَنْتَ الظّاهِرُ اَمْ كَیْفَ تَغیبُ وَاَنْتَ الرَّقیبُ
استوارى چگونه پنهان شوى با اینكه تو آشكارى یا چگونه غایب شوى كه تو نگهبان
الْحاضِرُ اِنَّكَ عَلى كُلِّشَىْءٍ قَدیرٌ وَالْحَمْدُ لله وَحْدَهُ

در ذیل این نوشتار فایل صوتی دعای عرفه با نوای حاج محمود كریمی و فایل متنی با فرمت PDF دعای عرفه پیوست شده و قابل دریافت است.



دسترسی سریع