و اما زمستان...
آن گاه كه دانه های ظریف برف رقصان بر زمین می نشینند. در آن هنگام كه برگ درختان دانه دانه بر زمین می افتند و زمین را فرش می كنند...
آن هنگام كه ناله ی پرندگان گرسنه در برف مانده در بیابان به آسمان می رسد.در ان هنگام است كه زمستان با قدم های سرد و آرام به سرزمین ما می رسد. در سوز سرما آتش درون بخاری ها همچون دل من و تو گرم است.سپاهیان ابر های سیاه در بلندای آسمان به جنگ هم می روند وصدای شمشیر های آن ها چون رعد سینه ی آسمان را می شكافد در آخر اشك سپاهیان شكست خورده بر آن گندم زار می چكد اشكی كه برای ما رحمت است. توپ خورشید در زیر لحاف ابر ها گم شده بوران می آید و برف ها پر می كشند درختان عریان شده در پاییز لباس سپید به تن می كنند. و این ها تنها گوشه ای از زیبایی زمستان است . زمستان زیباست