تو قرار است كه با آب حرم برگردی
روز نهم ماه محرم روز تاسوعا به نام حضرت ابوالفضل العباس (ع) نامگذاری شده است به همین مناسبت شنونده بخشی از برنامه حسینیه رادیو تهران باشید.
برخی مقاتل گفتهاند كه در روز نهم محرم یعنی تاسوعا امام حسین(ع) به حضرت ابوالفضل(ع) اجازه داد با دشمن بجنگد و حضرت ابوالفضل(ع) توانست جلوی دشمنان كه به طرف خیمهها میآمدند را بگیرد و تعدادی از سپاه دشمن را به هلاكت برساند و آنها را به عقب براند.
روز تاسوعا به پاس احترام، غیرت، بصیرت و وفاداری حضرت ابوالفضل(ع) بهنام سقای دشت كربلا نامگذاری شده است.
امام علی(ع) وقتی كه حضرت ابوالفضل(ع) كوچك بود با او مشق شمشیر میكرد لذا شیوه جنگ حضرت ابوالفضل(ع) مثالزدنی بود و مردم كوفه هنگامیكه حضرت ابوالفضل(ع) در كنار پدر مشق شمشیر و جنگ میكرد به نظاره مینشستند و از آن لذت میبردند.
حضرت علی(ع) همواره به حضرت عباس میفرمود: قدرت بازوانت را برای كربلا برای حمایت از حسین بگذار و این در ذهن ابوالفضل(ع) ماند.
در بحبوحه قیام كربلا بود كه شمر اماننامهای برای ابوالفضل و برادرانش آورد و هرچه ابوالفضل را صدا زد پاسخی نشنید امام حسین(ع) گفت: ابوالفضل جواب شمر را بده حضرت ابوالفضل گفت: اماننامه به چه دردم میخورد وقتی حسین نباشد و این بصیرت و وفاداری حضرت ابوالفضل(ع) را میرساند.
در روز عاشورا حضرت ابوالفضل(ع) برادرانش را یكی یكی به میدان فرستاد تا در راه حسن شهید شوند اما اینكه چرا حضرت ابوالفضل برادرانش را قبل از خود به میدان فرستاد یك برداشت این است كه ابوالفضل ذرهای ته دلش دلهره داشت كه نكند اگر من بروم و كشته شوم برادرانم از جنگ بازگردند و حسین را یاری ندهند و برداشت دیگر این است كه ابوالفضل(ع) میخواست قبل از امام حسین(ع) داغ مرگ برادر را بچشد او میخواست اجر برادر شهید بودن را ببرد.
در روز عاشورا خدمت امام حسین(ع) آمد و گفت: بچهها تشنهاند اجازه بده بروم برایشان آب بیاورم امام نیز به او اجازه داد برود و آب بیاورد حضرت ابوالفضل وقتی برای آب رفت سپاه دشمن را شكافت و خودش را به آب رساند و مشك را پر از آب كرد.
آن حضرت وقتی در كنار آب بود مشتش را پر از آب كرد كه بخورد ناگهان به یاد لب تشنه حضرت علیاصغر(ع) و امام حسین(ع) افتاد لذا آب را روی آب ریخت و به آن لب نزد.
اینكه حضرت ابوالفضل(ع) پس از اینكه مشك را پُر از آب كرد از میان نخلستان بهطرف خیمهها به راه افتاد بیانگر این است كه قصد او جنگ با دشمن نبود بلكه میخواست به كودكان آب برساند چراكه نخلستان جای تاخت و تاز نیست و او راه كوتاهتر را انتخاب كرده بود.
نقل است وقتی كه امالبنین قنداقه ابوالفضل(ع) را به امام علی(ع) داد علی مدام بر دستان ابوالفضل بوسه میزد و اشك میریخت امالبنین از امام علی(ع) علت را پرسید، امام علی(ع) فرمود: من روزی را میبینم كه این دو دست ابوالفضل در یاری حسین(ع) بریده میشود.
امالبنین باشنیدن این سخن از امام علی(ع) لبخند زد و گفت: عباس من لیاقت دارد دستهایش را در یاری از حسین از دست بدهد.
حضرت ابوالفضل(ع) وقتی با مشك پُر از آب راه نخلستان را در پیش گرفت دشمن دستانش را قطع كرد در این هنگام دلش به این خوش بود اگر دست ندارد حداقل مشك آب دارد اما لحظهای كه تیز دشمن به مشك اصابت كرد و آنرا پاره كرد حیران شد كه چگونه بدون آب به خیمهها برگردد.
همه شهدای كربلا وقتی از اسب به روی زمین میافتادند دست داشتند و دستان را حایل میكردند اما حضرت ابوالفضل دست نداشت و با صورت از روی اسب به زمین افتاد در این هنگام امام حسین(ع) خود را به بالین برادرش ابوالفضل رساند و گفت: به خدا قسم الان كمرم شكست و سر ابوالفضل(ع) را به دامن گرفت و خون از چشمان ابوالفضل پاك كرد حضرت ابوالفضل(ع) به برادرش حسین گفت: برادر خون را از جلوی چشمانم كنار بزن تا یك بار دیگر چهره تو را مشاهده كنم، برادر مرا به خیمه نبر چون شرمنده اطفال تو هستم.
وقتی حضرت ابوالفضل(ع) گریه كرد امام حسین(ع) به او گفت برادرم چرا گریه میكنی گفت: برای تنهایی تو گریه میكنم من الان كه دارم جان میدهم سرم در دامن تو است اما تو وقتی شهید میشوی كسی نیست سر تو را در دامان بگیرد.
حضرت امالبنین بعد از شهادت پسرانش كنار بقیع مینشست و صورت چهار قبر به یاد چهار پسرش درست میكرد و آنقدر روی آن قبرها ناله و گریه میكرد كه حتی مروان هم برای او گریه میكرد.
كاری از گروه اخلاق و زندگی شهروندی
ما را در اینستاگرام و دیگر شبكه های اجتماعی با شناسه Tehraan360@ پیدا و همراهی كنید.
*هرگونه بهره برداری و استفاده از محتوای پایگاه اطلاع رسانی رادیو تهران تنها با ذكر منبع مجاز است.