وقتی «هوشنگ» نویسنده رادیو بود

به مناسبت اعلام بازنشستگی هوشنگ مرادی كرمانی از نوشتن و خداحافظی‌اش در اوج، محمدباقر رضایی - نویسنده و سردبیر برنامه «كتاب شب» رادیو تهران - یادداشتی درباره این نویسنده در اختیار ایسنا گذاشته است.

1398/02/28
|
14:37
|

رضایی كه مرادی كرمانی را انسانی (و نویسنده ای) بسیار نجیب و دوست داشتنی توصیف می‌كند، می‌گوید:
«همین چند وقت پیش، كتاب "مشت بر پوست" او را برای برنامه كتاب شب تنظیم رادیویی كردم و با صدای بهروز رضوی (دوست قدیمی او) به مدت شش شب در رادیو خوانده شد و چه استقبالی هم از طرف شنونده‌ها شد. (كامنت هایشان در سایت رادیو تهران هست).
برخورد خود مرادی كرمانی پس از شنیدن این برنامه آنقدر صمیمانه، محترمانه و پدرانه بود كه دلم می‌خواست بروم خاك پایش را ببوسم.
به هر حال وقتی شنیدم از نویسندگی خداحافظی كرده و دیگر نمی‌خواهد بنویسد (ایسنا، هفتم اردیبهشت)، خواستم یادی بكنم از دورانی كه او در رادیو نویسندگی می‌كرد و بسیار هم برای رادیویی‌ها اعتبار و اهمیت داشت. برای همین، سه صفحه از 10 صفحه‌ای را كه در كتاب منتشر نشده (ماجراهای نویسندگان رادیو از آغاز تا امروز) مربوط به اوست، در اختیار ایسنا قرار می‌دهم تا دیگران هم با گوشه‌هایی از ماجراهای زندگی این نویسنده شریف آشنا شوند.»
متن یادداشت محمد باقر رضایی كه بخش‌هایی از آن از كتاب "هوشنگ دوم" نقل شده، به این شرح است:
«... هوشنگ مرادی كرمانی وقتی در كرمان به هنرستان می‌رفت، خیلی دلش می‌خواست گوینده رادیو شود، برای همین یك روز به رادیو كرمان رفت و امتحان گویندگی داد، اما چون لهجه داشت ردش كردند. گفت پس اجازه بدید برایتان بنویسم. همه تعجب كردند. یك بچه هنرستانی و نویسندگی برای رادیو؟! به هر حال دلش را نشكستند و گفتند چیزی بنویس ببینیم. نشست و چیزی برایشان نوشت. همه شاخ درآوردند. اما مگر می‌شد یك بچه را به عنوان نویسنده قبول كنند! بهانه آوردند كه اینجا از دستمزد برای مبتدی‌ها خبری نیست‌ها!
قبول كرد و نوشت. مطالبی درباره وضع خیابان‌ها، تاكسی‌ها، رفتگرها و از این قبیل می‌خواستند. همه را می‌نوشت بدون آنكه ریالی دریافت كند. اما آموخته شد و بعدها به دردش خورد.
یك سال و نیم به این بیگاری ادامه داد. بعد كه به تهران كوچ كرد، مدتی در راهروهای این مجله و آن روزنامه سرگردان بود تا اینكه بالاخره تجربه همان بیگاری‌ها در رادیو كرمان، پای او را به رادیو سراسری باز كرد.
ماجرای راه یافتن او به رادیو سراسری هم این‌طور بود كه: در یك مقاله كه برای مجله‌ای نوشت، پاورقی نویسان مطبوعات را به كسانی تشبیه كرد كه برای گاوها علوفه تهیه می‌كنند. مردمی كه گوشت گاو را می‌خورند، نمی‌پرسند علوفه را چه كسی به آن گاو داده و چاقش كرده. یعنی نقش او گم می‌شود.
حسینقلی مستعان كه از پاورقی نویسان مشهور مطبوعات بود و در ضمن برای رادیو هم نویسندگی می‌كرد و جایگاه خاصی در این رسانه داشت، با خواندن آن مقاله برآشفت و به دنبال مرادی كرمانی بود تا حسابش را برسد.
بالاخره او پیدا می‌كند و می‌خواهد با كشیده‌ای ادبش كند.
هوشنگ مظلومانه می‌گوید كه آن مثال علوفه و گاو در مورد پاورقی نویسان، از خودش نبوده، از بالزاك بوده و او فقط آن را نقل كرده است.
مستعان فریاد می‌زند كه: بالزاك هم بلانسبت یك خری بوده مثل تو.
هوشنگ شرمنده می‌شود و حرفی نمی‌زند. مستعان وقتی مظلومیت او را می بیند، دلش می سوزد. نصیحتش می‌كند كه دیگر با روشنفكرهای بنگی و معتاد كه دور هم جمع می‌شوند و پشت سر دیگران حرف می‌زنند، مراوده نداشته باشد. بعد هم او را به سردبیر یكی از برنامه‌های خانوادگی رادیو (خانمی به نام تهرانی) معرفی می‌كند.
از آن پس مرادی كرمانی به مدت هفت سال به طور حرفه‌ای برای برنامه‌های خانوادگی رادیو مطلب می‌نویسد و حق‌الزحمه معمول را می‌گیرد.
اغلب نوشته‌های او در آن برنامه‌ها، نمایشی بود، تا آنكه به قصه‌های مجید می‌رسد. سال 1353 است. قصه‌های مجید، گل می‌كند و باعث می‌شود كه بعد از انقلاب هم، وقتی مجید حداد عادل رئیس رادیو شد، از او دعوت كند همكاری‌اش با رادیو را ادامه دهد.
گرچه این همكاری چندان ادامه نیافت و مجید حداد عادل به شهادت رسید، ولی مرادی كرمانی همیشه از كار كردن در رادیو، راضی بوده است. مخصوصاً از نصیحت‌های خانم تهرانی كه او را تشویق كرد در جایی غیرمرتبط با نویسندگی استخدام شود تا معیشت خانواده‌اش به خطر نیفتد، در عین حال، نویسندگی‌اش را هم در كنار آن كار، به‌طور عاشقانه دنبال كند.
مرادی كرمانی، این نصیحت را به جان خرید و رفت در بهداری، استخدام رسمی شد و شد چیزی كه امروز هست.
اما تجربه‌هایش در رادیو را هیچ‌گاه فراموش نمی‌كند. در كتاب " هوشنگ دوم" گفته است: رادیو حرمت خاصی دارد. من در رادیو یاد گرفتم كه چگونه برای مردم بنویسم. دورانی كه در رادیو به سر بردم، به من یاد داد مبتذل ننویسم. در رادیو یاد گرفتم واژه‌هایی را در نوشتن به كار ببرم كه در عین وزانت و سنگینی و داشتن بار عاطفی، سبك و دم دستی نباشد، جذاب و شیرین باشد. رادیو به من یاد داد كه چگونه با مردم حرف بزنم.»

دسترسی سریع