برای ٧٧ سالگی رادیو

داستان عاشقی كه از در راهش نمی‌دادند از دیوار بالا می‌رفت.
چهارم اردیبهشت، روز رادیو در ایران است. رسانه‌ای كه قدمتی طولانی دارد و در این سال‌ها روزهای تلخ و شیرین زیادی را به خود دیده است.

1396/02/03
|
12:20
|

برای ٧٧ سالگی رادیو
داستان عاشقی كه از در راهش نمی‌دادند از دیوار بالا می‌رفت

چهارم اردیبهشت، روز رادیو در ایران است. رسانه‌ای كه قدمتی طولانی دارد و در این سال‌ها روزهای تلخ و شیرین زیادی را به خود دیده است.
سید سراج‌الدین موسوی، كسی كه عشق به رادیو تمام زندگی‌اش را تحت تاثیر قرار داده و مستندی به نام «آقای هرتز» نیز از زندگی وی ساخته شده، گفت‌وگویی شده است كه در ذیل می خوانید:

لطفا خودتان را معرفی كنید.
من سید سراج الدین موسوی، متولد تیرماه، 26 سال سن دارم و زاده شهرستان زابل هستم. مدرك كاردانی دامپزشكی و كارشناسی روابط عمومی دارم. من عاشق دنیای رادیو هستم و دنیای واقعی را دوست ندارم زیرا لبریز از ضد فرهنگ‌ها، جنگ و خشونت است كه برایم درد آوراست. این جمله مال خودم هست: قلب من پرجمعیت ترین شهر دنیاست چون پرچم صلح قلب من همیشه بالاست. این جمله‌ها، عاشقانه‌های یك دل بدون شعار است. من یك زندگی تخیلی بسیار خوبی داشتم و همیشه از خدا خواستم گوش من سالم باشد تا بتوانم رادیو گوش كنم و به هیچ چیز دیگر جز رادیو فكر نمی‌كردم.

چه اتفاقی در مسیر زندگی شما افتاد كه باعث شد عشق بی‌حدی به رادیو پیدا كنید؟
من یك دایی به نام سید عباس موسوی دارم كه اختلال حواس دارد اما بسیار مهربان است. او از قبل انقلاب رادیو گوش می‌داد و همیشه رادیویش روشن بود. زمانی كه من دبیرستانی بودم، داییم به خانه ما در زابل آمد و رادیویش روشن بود، همان موقع یك برنامه با گویش سیستانی درحال پخش شدن بود و من كنجكاو شدم كه به رادیو زنگ بزنم و ببینم چه اتفاقی می‌افتد. اولین باری كه من با رادیو همكلام شدم، خودم را سید عباس موسوی(دایی‌ام) معرفی كردم زیرا اعتماد به نفس كافی برای گفتن اسم خودم را نداشتم. زمانی كه صدایم از رادیو پخش شد با رادیو صمیمی‌تر شدم و انس پیدا كردم. علاقه و وابستگی من به رادیو به حدی زیاد بود كه كارهای مختلفی در این راستا انجام می‌دادم. آدرس شنونده‌های رادیو را در سراسر ایران پیدا كردم و به خانه‌های تعدادی از آن‌ها رفتم. من خانه یك شنونده نابینا كه سرطان حنجره داشت رفتم زیرا زمانی كه این فرد به رادیو زنگ می‌زد، مخاطب عام می‌گفت این فرد معتاد است كه زنگ می‌زند و قضاوتش می‌كردند. روز جهانی نابینایان و روز تولدش هم به خانه این مرحوم رفتم. من ساعت دو شب به استادیو پخش رادیوها زنگ می‌زدم. تعدادی می‌گفتند مشكل داری كه این موقع زنگ می‌زنی، برخی هم انرژی مضاعف می‌دادند. حتی 4 اردیبهشت ماه ( روز رادیو) روز عقد من با یك شنونده رادیو است و اسم فرزندانم هم آوا و پیام خواهد بود.

آقای موسوی رشته تحصیلی شما چیست؟ آیا رشته شما ارتباطی با عشق زندگیتان، رادیو دارد؟
من در مقطع كاردانی در رشته دامپزشكی ‌درس خواندم و عادتی داشتم كه نمی‌توانستم بدون رادیو جیبی سركلاس درس بنشینم. بارها به دلیل گوش دادن رادیو سر كلاس درس، از كلاس اخراج شدم. من رادیو را در كیف دستی خود می‌گذاشتم و بدون هندزفری گوش می‌دادم گاهی دوستانم مرا لو می‌دادند. دوست نداشتم از هندزفری استفاده كنم زیرا می‌خواستم بقیه مردم هم رادیو را بشنوند و با رادیو اُنس بگیرند. دوستانم در دانشگاه به من «سید رادیویی» می‌گفتند و بعدها نیز وارد سازمان رادیو شدم.
چه اتفاقی افتاد تا شما توانستید به سازمان رادیو وارد شوید و كار كنید؟
من به بهانه‌های مختلفی برای كار به سازمان رادیو می‌رفتم و آن‌ها می‌گفتند كه به درد كار در رادیو نمی‌خوری به دلیل اینكه رشته تحصیلی تو دامپزشكی است اما من می‌دانستم برخی از گوینده‌ها، مجری‌ها و گزارشگران در شبكه های جهانی رشته دامپزشكی خوانده‌اند و كسانی هم در رادیو تهیه كننده بودند كه رشته‌های تحصیلیشان نفت، عمران و...بود. این موارد برای من دردآور بود و خواب نداشتم. اگر شما مستند «آقای هرتز» را ببینید پسری با چهره كاملا خسته و سرشار از استرس را مشاهده می‌كنید كه نگران است كار رادیویی خود را از دست بدهد. سید برای اینكه رادیویی بشود خون دل خورده است. من برای اینكه بتوانم به سازمان وارد شوم، برای مقطع كارشناسی رشته روابط عمومی خواندم، مدركم را كه گرفتم به سازمان رادیو رفتم تا بگویم همان مدركی را كه می‌خواستید گرفتم. من اكنون در رادیو كار می‌كنم و فقط تابه حال پست مدیریتی نداشتم وگرنه شغل‌های دیگر در رادیو را با موفقیت تجربه كرده‌ام. من در سازمان رادیو به عنوان صدابردار، گوینده، نویسنده و گزارشگر جایگزین بوده‌ام و عاشق تهیه كنندگی هم هستم. زمانی كه مستند من ساخته شد، بعضی‌ها فكر كردند، من زندگی خوبی دارم اما من در سازمان صداوسیما بیمه هم نیستم زیرا اغلب كارمندان در آن جا حق الزحمه‌ای كار می‌كنند. زمانی كه به رادیو وارد شدم حتی حساب خودم را برای واریزی حقوق چك نمی‌كردم و آقای یعقوبی مدیر من می‌پرسیدآقای موسوی شما نباید حسابت را چك كنی؟ !در واقع من فارغ از هرگونه مسئله مالی بودم و به خاطر عشق و علاقه‌ام كار می‌كنم.

چگونه صادق داوری فر، كارگردان مستند «آقای هرتز» شما را برای ساخت مستندش پیدا كرد؟
مهدی اسماعیلی، گزارشگر رادیو تهران باعث آشنایی من با آقای داوری فر شد. سال 91 من به جشنواره بین المللی رادیو رفتم و با مهدی اسماعیلی هم كلام شدم و زمانی كه متوجه شد من تمام عوامل رادیو را می‌شناسم و تاریخ تولدشان را حفظ هستم تصمیم گرفت از من گزارشی حرفه‌ای و ویژه تهیه كند. او دراین گزارش از من خواست جدول برنامه‌های رادیو تهران را بگویم (رادیو تهرانی كه سراسری نیست و موجش در زابل به سختی دریافت می‌شود) من هم برنامه‌های رادیو تهران را از ساعت ٦ صبح تا 12:30 شب كه برنامه «تهران درشب» پخش می‌شد با نام تمام عوامل برنامه ‌گفتم و حتی پست سازمانی آن‌ها را نیز بلد بودم. بعد از مدتی آقای داوری فر به مهدی اسماعیلی می‌گوید كه می‌خواهم از زندگی شنونده‌های رادیو فیلم بسازم تا ببینم چه زندگی دارند و چگونه با رادیو زندگی می‌كنند؟ مهدی اسماعیلی كه 14 آبان تولدش است(!)من را به آقای داوری فر كه 27 شهریور تولدش است (!) معرفی كرد. نزدیك به سه سال طول كشید تا تحقیق كنند و من زندگی خودم را شرح دهم و برایشان ارسال كنم. در نهایت نیز مستند «آقای هرتز» ساخته شد.

آقای موسوی اطلاعاتی كه درباره عوامل رادیو داشتید را از كجا می‌آوردید؟ آیا از اینترنت استفاده می‌كردید؟
من با دنیای ارتباطی سنتی بزرگ شدم و اطلاعاتم از این راه به دست آمد. من اكنون گوشی یازده دو صفر دارم. البته من به تازگی به فضای مجازی آمده‌ام زیرا برادرم در استان گلستان زندگی می‌كند و می‌خواست مادرمان را از طریق فضای مجازی ببیند. او به من می‌گفت دنیا تغییر كرده و تو باید تلگرام و اینستاگرام داشته باشی.

آرزوهای شما هم از جنس رادیویی است؟
من دوست دارم یك روز آقای علی عسگری، رییس سازمان صدا و سیما را ملاقات كنم. رادیو حرف زیادی برای گفتن دارد و روز جهانی رادیو 13 فوریه(24 بهمن) است اما در تقویم ما ثبت نشده تا وقتی تقویم را ورق می‌زنیم این روز را ببینیم. ما روزهای جهانی زیادی داریم اما روز جهانی رادیو نداریم. درحالی كه بسیاری از پدربزرگ و مادربزرگ‌های ما با رادیو بزرگ شده‌اند و یك رسانه فرهنگی است. من از سال 91 پیگیر ثبت روز جهانی رادیو در تقویم كشورمان بودم. حتی آقای صوفی كه معاونت صدا در گذشته بودند را ملاقات كردم اما شوربختانه كسی من را آنطور كه باید درك نكرد. همچنین سال 91 برای شورای فرهنگ عمومی استان و كشوری نامه زدم كه روز جهانی رادیو ثبت شود اما نشد. من دوست داشتم زنده یاد رضا سجادی اولین گوینده رادیو ایران را كه در بستر بیماری بود پرستاری كنم و با این نیت می‌خواستم به تهران بروم. سیستم كامپیوتر من حاوی آرشیوی از صدای گویندگان قدیمی رادیوست. من همچنین استاد كاظم معتمد نژاد، استاد ارتباطات را دوست داشتم وكتاب‌هایش را مطالعه كردم. من به شورای شهر زنگ زدم وگفتم میدانی را به نام دكتر معتمد نژاد نامگذاری كنید و این اتفاق بعدها افتاد. من پیگیر تمامی مسائل دلی و احساسی خود بودم اما كسی نبود كه مرا درك كند، من در برابر واژه درك بسیار حساسم. بسیاری با دیدن مستند «آقای هرتز» با من همذات پنداری كردند.

كدام برنامه رادیو را بیشتر دوست داشتید و از نظر شما خوب بود؟ تا به حال شده از رادیو قهر كنید و ناراحت شوید؟
برنامه «كوچه رادیو» برنامه دلی و زیبایی بود كه آقای بخشایش تهیه كننده آن بود. دلتنگ آقای بخشایش هستم. محمد بخشایش از اثرگذارترین تهیه كننده‌های رادیو بودكه باعث شد من به تهیه كنندگی علاقه مند شوم. مریم نشیبی نیز گوینده رادیو ایران و مادر رادیویی من است كه سال‌هاست با او در تماس هستم. من با موسیقی بی كلام رادیویی گریه می‌كنم . من اغلب رادیو پیام را گوش می‌دهم. با آمدن آقای سرافراز برخی از شبكه‌های رادیو تعطیل شدند. یك شبكه رادیویی به نام «صدای آشنا بود» كه تعطیل شد و من افسرده شدم زیرا حس كردم عزیز خود را از دست داده‌ام وگویندگانی مانند: محمد رضا سیگارودی، بنفشه سودبخش و فرشته ملك فرنود به خارج از كشور رفتند. من دنیای عجیبی داشتم. دوست صمیمی نداشتم و با فامیل رفت وآمد نمی‌كردم. غم هارا در دل خودم نگه می‌داشتم حتی خانواده من این مطالب را نمی‌دانند.
در آخر اگر خاطره‌ای دارید تعریف كنید.
من زیاد به تهران آمده‌ام و ازسمت امانیه وتجریش تا ساختمان بلال را پیاده می‌رفتم و التماس می‌كردم من را به ساختمان شهدای رادیو راه دهند اما به من اجازه نمی‌دادند. وقتی مستند «آقای هرتز» اكران شد، مدیر رادیو تهران به صورت رسمی من را به ساختمان شهدای رادیو دعوت كرد. من آن روز حالم بسیار خوب بود وانگار به خانه اصلی خودم آمده بودم. در آخر نیز از آقای یعقوبی مدیر رادیویی كه در آن فعالیت دارم و حاج آقا كردستانی مدیركل، آقای شریعتی معاونت صدای زاهدان كه من را بانگاه اول پذیرش كردند، تشكر می‌كنم.

دسترسی سریع