«عادله شیرودی» فرزند شهید شیرودی به مناسبت هفته دفاع مقدس درباره پدر شهیدش با برنامه تهران میدان شهدای رادیو تهران گفتگو كرد.
شهید «علی اكبر شیرودی» در 25 دی 1334 متولد و در 8 اردیبهشت 1360 به شهادت رسید.
شاید قشنگترین و دوست داشتنی ترین بخش و تجربیات دفاع مقدس برای ما و خیلی از جوانان ایرانی همین سن پایین فرماندهان دفاع مقدس باشد. ما این جنگ نابرابر را با بیست سالهها، با وجود تمام تحریمها، كمبودها، كارشكنیها، خیانت ها و ... بردیم. اعتماد به روحیه، نشاط و خودباوری جوان متعهد و متدین ایرانی در آن برهه قطعاً راهگشا بود. جوانانی كه اگرچه سن زیادی نداشتند ولی با اعتماد و اتكا به خدا و حركت جهادی بسیار جلوتر و عاقلتر از سن خود بودند و حماسه ای جاویدان در دل تاریخ آفریدند. فرماندهانی جوان و شجاع كه دلاورمردیهایشان به آسانی فراموش شدنی نیست. و این قطعاً یك الگوی موفق است.
علی اكبر شیرودی فردی معتقد و باتقوا و پایبند به نماز اول وقت بود. همان كسی كه امام خامنه ای در مورد او گفت: «او نخستین نظامی بود كه من به او اقتدا كردم و نماز خواندم.» همیشه در كنار مردم بود و صمیمانه یاریشان میكرد. كمك ها را به دستشان می رساند و حتی با آن ها كشاورزی میكرد. می گفت:«هربار كه از ماموریت بازمیگردم هرچقدر هم كه آن ماموریت موفقیت آمیز باشد ناراحت هستم. چون فكر میكنم آنقدر كه باید خالص نشدهام تا به دیدار خدا نایل شوم.» شهید شیرودی با داشتن بالاترین سقف پرواز در ایران و اكثر كشورهای جهان به عنوان نامدارترین خلبان جهان شناخته می شود. او از 360 بار خطر مرگ نجات یافت و هلیكوپترش بیش از 40 بار سانحه دید و 300 بار مورد اصابت قرار گرفت.
وقتی به صحبت ها و نظرات همرزمان ایشان مراجعه میكنیم شهید شیرودی را این گونه توصیف می كنند: با تدبیر، دارای مدیریت خاص، شجاعت فوق العاده در پرواز، جنگ برای اسلام و ایران و نه برای موقعیتهای مالی و درجهای بهتر، اعتقاد بالا به ولایت فقیه، دوست داشتن كشور و خاكش با تمام اعتقاداتش، باوفا، باوقار، نترس، مدیر، ورزشكار، شوخ طبع ولی در كار جدی و بدون تعارف.
وقتی پادگان ابوذر محاصره میشود بنی صدر دستور انهدام مهمات و تخلیه پادگان را میدهد ولی او از این فرمان سرپیچی میكند و تنها و شجاعانه با 2 هلیكوپتر ، بعد از 12 ساعت عملیات از سقوط پادگان جلوگیری میكند. بنی صدر بعدها برایش درجهی تشویقی میفرستد ولی قبول نمیكند و میگوید:«من برای احیای اسلام، حفظ ارزشهای مملكت اسلامی و فرمان رهبرم حاضر شدم».
در یكی از ماموریتها آنقدر فرصت تا ماموریت بعدی كم و دلتنگی زیاد بوده است كه با خانه تماس میگیرد تا به پادگان بیایند و دیدار تازه كنند. بچهها به همراه مادر و پدربزرگ به دیدار پدر می روند. بعد از ساعتها عملیات سخت كه حتی خاك روی مژههای علی اكبر نشسته بود. و این آخرین ملاقات با پدر بود. بعد از آن تماس میگیرند و میگوید برادر و شوهر خواهرش دنبال آنها میآیند تا به تهران بروند. قبلتر در جواب سوال برادر كه تو میدانی كِی شهید میشوی؟ گفته بود هر وقت گفتم دنبال بچهها بیا و آنها را به تهران ببر. ولی در روز موعود، گویی این حرف فراموش شده بود. برادر و شوهرخواهرش آن شب به كرمانشاه می رسند و سحرگاه فردا بعد از چندین ساعت عملیات و انهدام تجهیزات و نفرات دشمن در ساعت 5:30 صبح علی اكبر شیرودی به دیدار معشوق میرسد.
عادله شیرودی برایمان از شناخت پدر میگوید: «شناختی كه از پدرم دارم به واسطه ی صحبتهای اعضای خانواده، دوستان و همرزمان ایشان است. یك جمله از آقای هاشمی رفسنجانی در اتاق ایشان بود كه من فكر میكنم یك پكیج كامل از شخصیت ایشان را مجسم میكرد: كه شیرودی مالك اشتر را مجسم میكرد، ایمانش، ابهتش و نفوذ كلامش.» و بارزترین خلق و خوی پدر را از دید مادر شجاعت و صداقت ایشان میداند.
از مادر برایمان میگوید كه چطور با دیدن ابوذر از پدر یاد میكند: «مادرم بعضی وقتها با این جمله شروع میكند انشاءالله عمرش هزار سال باشد دستهای ابوذر چقدر شبیه دستهای پدرت است، این مدل كه میایستد چقدر شبیه پدرت میشود. من هم چون چیزی یادم نمیآید دفعه ی بعد با كنجكاوی و هیجان بیشتری نگاه میكنم.» از ارتباط نزدیك و صمیمی پدر با خودش. از گوشدردهای كودكی و تلاشهای پدر برایش و گوش دردهای سالهای بعد از شهادت كه مادر و مادربزرگ را به یاد آن سالها میانداخت. از خاطراتی كه بارها و بارها شنیده و هربار مشتاق تر است برای شنیدنش. خاطراتی كه آنقدر در ذهنش برایشان تصویرسازی كرده كه انگار حضور خودش را پررنگ به یاد دارد.
اگرچه پدربزرگ در زمان كودكی عادله به رحمت خدا میرود ولی او نعمت هم صحبتی با مادربزرگ و پرسیدن در مورد پدر را دارد. مادربزرگ طوری از پدر صحبت می كند كه او علاقه را در تكتك جملات حس میكند و اتاقی برای پدر درست كرده بود به نام «اتاق بابا» كه تكهای از هلیكوپترش، وسایل شخصی، یادداشتهایش و جملات علی اكبر و سخنان بزرگان در مورد او با خط خوش روی مقوا نوشته و بر روی دیوار جلوه نمایی می كند. اتاقی كه عادلهی او ساعتها آنجا دراز میكشید، جملات را میخواند، تصویرسازی می كرد تا لذت پدر داشتن را مجسم كند.
«ابوذر شیرودی» فرزند دیگر شهید شیرودی و یك تكیهگاه امن و محكم برای خواهر است. شیرین ترین خاطرهاش وقتی است كه صورت ابوذر كه 11 ماه از او كوچك تر است را چنگ زده و می خواهد قرمزیش را با كرم بپوشاند كه پدر همراه با مادر سر میرسد و با شوخی و شیطنت میگوید:«ببینم وروجك داری با پسر من چه كار میكنی؟» در مورد برادرش میگوید: «ابوذر از نظر ویژگیهای ظاهری و رفتاری مصداق پدرم است. من میتوانم با این صحبتها، عكسها و فیلمهای موجود ابوذر و پدرم را بر هم منطبق كنم. وقتی كه خیلی غمگین بودم و یا مشكلات زندگی خیلی زیاد بود، حضور ابوذر باعث میشد من آن غم و مشكلات را كوچك ببینم. شاید تا هفتهی پیش اسم این حس را نمیدانستم، ولی فهمیدم این حس، حس امنیت است.» چیز مهمی از پدر یاد گرفته: این می داند كه شجاعتش را داشته باشد تا خود واقعیش باشد.
عادله شیرودی جنگ را خانمانبرانداز میداند. تاثیر و خلاء نبودن پدر را برای فرزندان شهدا را نه تنها زخم و آسیبی بر روی نسل خود بلكه تا زمانی كه به آن آگاه نباشند قابل انتقال به نسلهای دیگر نیز میداند.
مخاطبان در سرتاسر دنیا از طریق وب سایتWWW.RADIOTEHRAN.IR ضمن استفاده از پخش زنده شبكه، در جریان آخرین خبرهای رادیو تهران قرار بگیرید.
ما را در اینستاگرام و دیگر شبكههای اجتماعی با شناسه tehraan360@ پیدا و همراهی كنید.
همچنین علاقهمندان می توانند برنامه های رادیو تهران را از اپلیكیشن ایران صدا دریافت كنند.
*هرگونه بهره برداری و استفاده از محتوای پایگاه اطلاع رسانی رادیو تهران تنها با ذكر منبع مجاز است.