شیرینی عملیات شكست حصر آبادان با عزای شهیدان ولی الله فلاحی، جواد فكوری، یوسف كلاهدوز و محمد جهان آرا فرماندهان اصلی این عملیات در كام مردم ایران تلخ شد.
شهید سید موسی نامجو در 26 آذر 1317متولد و 7 مهر 1360 به شهادت رسید.
خاطرم هست معلم تاریخی داشتم كه از دانشجویان مبارز و انقلابی بود. همیشه پایین برگه برایمان می نوشت :«مام وطن به فرزندانی صالح و مصلح نیازمند است.» و به راستی اگر قرار باشد كشورمان را بسازیم هم باید خودمان خوب باشیم و هم باید به دیگران كمك كنیم و هم تلاش كنیم تا همه چیز اصلاح شود. شهید نامجو دقیقا یكی از همین فرزندان صالح و مصلح مام وطن است. كسی كه هم خودش بی نظیر بود و هم در تربیت شاگردان و اصلاح شرایط كوشش فراوان داشت. یك نظامی متخصص و متدین بود در پیروزی انقلاب و در دوران دفاع مقدس نقش مهم و بسزایی داشت. یك ارتشی منظم و مقرراتی كه در حوزه ای كه ورود پیدا میكرد با تلاش خودش رتبه ی برتر میشد.
سید موسی نامجو در سال 1337 با رتبه ی ممتاز از دبیرستان نظام دیپلم ریاضی گرفت و وارد دانشكده ی افسری شد. برای استفاده ی درست از وقت انرژی خود به مطالعات و تحقیق در مورد علوم سیاسی پرداخت. در همین مدت به زبانهای انگلیسی و فرانسه مسلط شد. بعد از تمام شدن دوره ی دانشكده ی افسری به درجه ی ستوان دومی رسید و در همان دانشگاه هیئت علمی و استاد درس «نقشه خوانی» شد. او از همان ابتدا به عنوان مرجع دینی با امام خمینی (ره) به عنوان مرجع دینی در ارتباط بود. به راه ایشان علاقه ی قلبی داشت و ایشان را سدی در مقابل انحراف میدانست. انقلابی و مبارزی واقعی كه با وجود تمام خطرات فعال بود. یك گروه داشتند كه مرام نامه ای نانوشته داشت كه اعضا آن را حفظ بودند. افراد جدید را از بین شاگردان مستعد انتخاب می كرد و برای این كه ضداطلاعات ارتش بویی نبرد جلسات، نوبه ای و هر بار در یك خانه و خارج از محیط نظامی برگزار میشد.
بعد از انقلاب دانشگاه افسری و اسلحه خانه ی آن را از هجوم نیروهای بیگانه و گروهك های مختلف حفظ نمود. 27 مرداد 1360 در سن 43 سالگی توسط نخست وزیر شهید «محمدجواد باهنر» به سمت وزارت دفاع انتخاب شد و پس از كسب تكلیف از حضرت امام(ره) این مسئولیت را پذیرفت. ولی پس از قبول وزارت هم مانند یك سرباز حقوق دریافت می كرد.
شهر آبادان هم زمان با تهاجم به خرمشهر مورد هجمه قرار گرفت و به صورت 320 درجه محاصره شد. زاویه ی اندكی كه باز بود هم زیر آتش دشمن بود و حتی پشتیبانی و جا به جایی نیروها ممكن نبود. شهر عملاً از مام وطن جدا افتاده بود. ولی فرمان تاریخی امام كه فرمود: «حصر آبادان باید شكسته شود» روز 5 مهر 1360 طی عملیات ثامن الائمه به رمز، «نصر من الله و فتح قریب» یا امام رضا (ع) با همكاری درخشان ارتش و سپاه حصر آبادان شكسته و از دسترس دشمن خارج شد.
بعد از عملیات پر غرور و پیروزمندانه ثامن الائمه و شكست حصر آبادان جمعی از فرماندهان ارتش و سپاه و مجروحان با یك هواپیمای C-130 از اهواز عازم تهران شدند. فرماندهانی كه برای بازدید از مناطق عملیاتی و تنظیم گزارش برای حضرت امام(ره) رفته بودند كه متاسفانه در حوالی كهریزك دچار سانحه می شود و سقوط می كند. بر اثر شدت برخورد با زمین از 100 سرنشین هواپیما فقط 22 نفر (18 مسافر و 4 كادر پرواز) نجات پیدا میكنند و باقی سرنشینان سوخته و به شهادت میرسند. در این حادثه علاوه برشهید نامجو مام وطن فرماندهان نامی همچون شهید«ولی الله فلاحی»، شهید «جواد فكوری»، شهید «یوسف كلاهدوز» و شهید «محمد جهان آرا» را از دست میدهد. شیرینی این عملیات با عزای فرماندهان اصلی این عملیات در كام مردم ایران تلخ شد. سیده مریم نامجو در مورد آن حادثه به برنامه تهران میدان شهدا میگوید:«در زمان شهادت بابا من 8 سال داشتم. بابا از عملیات ثامن الائمه بر می گشتند. كیف دستی ایشان هم جزو وسایل دیگرشان كه همراه شهدا بود سوخته بود و وسایلشان پرت و پلا روی خاكها ریخته بود. با گرفتاریهایی كه آن زمان داشتند برایم جالب بود كه نامه ها و نقاشی های من را به شكل آرشیو و دسته بندی، همه نخ بسته شده دورش و نصفش سوخته قاطی این وسایل بابا در همان صحرا پیدا كردیم.»
از سید موسی نامجو سه فرزند به یادگار مانده است: «سیده مریم نامجو» دندان پزشك «سید ناصر نامجو» پزشك و «سید مهدی» نامجو مهندس عمران. اغلب پدر صبح خیلی زود از خانه بیرون و می رفت و وقتی بر می گشت بچه ها خواب بودند. آن را در خواب می بوسید و از مادر حال و خصوصاً وضع تحصیلی آن ها را می پرسید. ارتباط مریم 8 ساله با پدر از طریق نامه و نقاشی بود و صندوق پستی فرضیشان هم كنار تلفن. كلاس اول بیش تر نقاشی و بعدها كه خواندن و نوشتنش بهتر شده بود نامه. هركدام از بچه ها تك تك خصوصیاتی از پدر را دارند و به آن افتخار می كنند.
سید مهدی اما چهارماه بعد از شهادت پدر متولد شد و از پدر هیچ خاطره ای ندارد. برای نزدیك شدن به شخصیت پدر خیلی تحقیق كرده است. 20 سال است كه به طور تخصصی در حوزه ی عمران فعالیت می كند و تلاش می كند در كار شبیه بابا باشد. اگر به واسطه ی ساعات طولانی كارش، خانواده تحت فشار هستند ولی به عنوان پدر 2 بچه حتی در این زمینه هم می خواهد شبیه پدرش باشد و با وجود مشغله پدر خوبی باشد. سید مهدی نمونه ی بارز یك آقازاده ی واقعی است. كسی كه به واسطه ی وزیر بودن پدر و شهادتش برای خود امتیاز خاص و ویژه ای قائل نیست، از هیچ كس انتظاری ندارد و با تلاش خودش به همه جا رسیده است. ترجیح می دهد پدرش كنارش باشد تا بخواهد به وزیر بودنش افتخار كند. حتی 10 سال پیش كه قرار بود ماشین بخرند مثل همه ثبت نام كردند و بهای آن را پرداختند. با این حال به آن ها گفتند این ماشین را كجا به شما دادند؟ و این حرف خیلی برایشان سنگین بود.
در مورد حال و هوای بعد از شهادت می گوید: «حضور ایشان را حاضر و ناظر می بینیم. چون خدا هم گفته است من در خانواده ی شهید قائم مقام هستم. الحمدلله در بزنگاه ها حضور پدر را احساس كردیم.» دو تصویر از پدر در ذهن او پررنگ و ماندگار شده، یكی آخرین عكس پاسپورت و نقاشی زیبا و شبیه پدر كه تبدیل تابلوفرش و زینت بخش دیوار اتاقش شده است.